-۰ آخ چه کیفی میده وقتی داره بارون می یاد پنجرهّ اتاقت رو باز کنی و کنار پنجرهّ اتاقت بشینی و سهراب بخونی:
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت...

۱-بنا به تجربه به من ثابت شده که اصولاٌ روز هایی که کمتر خونه هستم اتاق من کثیف تر و نا منظم تره.مثلاٌ همین دیروز با اینکه حدود ۱۴ ساعت یا دانشگاه بودم یا تو مسیر دانشگاه؛باید می بودید و این اتاق من رو می دیدید؛ عین بازار شام حتی بدتر.همه چیز وسط اتاق ولو(فکر کنم املاییش همینه)بود.می تونید درک کنید که این وضع چقدر اسفناک میتونه باشه.خوب دلیلشم معلومه؛چون صبح دیرم شده و همه چی رو ریختم بیرون.شب هم از کیف گرفته تا جزوه ها و جوراب همه اطراف اتاقم پخش و پلا می شه.
نمی خواستم نق نق کنم ولی نشد.
-۲ حالا یه توصیه ایمنی:
از سرعت خود بکاهید(مخصوصاٌ اگه دارید دور و بر دانشگاهتون می پلکید) چون ممکنه خودتون و ماشینتون محکم به دیوار بخوریدو کلی جلوی پسرها و از اون بدتر جلوی کلی دختر(این قسمتش واقعاٌ دردناکه)ضایع بشید.
-۳ من نمیدونم سوسک باید یک متر باشه که ازش ترسید؟سوسک؛سوسکه دیگه چه یه متر چه یه میلیمتر

-۱امروز فهمیدم چه ذهن خرابکارانه ای دارم من!!!چون امروز که دوستم داشت در مورد هک کردن توضیح می داد چنان ذوق زده شده بودم که نگو.و حالا نتیجه اخلاقی:
الف-خداوند به بندگان بی جنبه اش چیزی عطا نمی کند به خاطر همین هم من چهار تا کلمه سواد ندارم.
ب-سعی کنید بد آموزی نداشته باشید(قابل توجه دوستم)
-۲ اخ یادم رفت غذای ماهیم رو بدم.
-۳ بد بختیهای من:
-امروز از ساعت ۸ صبح تا ۸شب کلاس داشتم و دارم از خیتگی فوت میشم.
-شصت کیلو سیستم عامل نخونده روی دستم باد کرده.
-سرم درد میکنه.
-هیچی در مورد پروکسی سرور گیر نیاوردم.
-کفشم رو واکس نزدم.
-۴ خوشبختیهای من:
-چیزی به ذهنم نمیرسه.

-۱این دو تا مطلب قبلیه من کوش؟آی دزد....آی سرقت مسلحانه...
-۲همه چیز تو زندگی من قاطه؛خودم قاطم؛ذهنم قاطه؛پوست صورتم قاطه؛کامپیوترم قاطه؛جزوهّ سیستم عاملم قاطه؛استادشم که دیگه حسابی قاطه.
-۳ مامانم باخاله جونشون رفتن مهمونی بازیو گفتن ناهار خودتون می دونید و بابا جونتون و بابا جونمون هم رفته خونهّ مامان جونشون و من موندم و خواهر جونم و دل گشنشون.
-۴از بس ماهی کوچولوی زشتم تو تنگش بارون ندید منم رفتم با آبکش براش بارون مصنوعی درست کردم.
-۵من نمیدونم چرا هر وقت امتحان دارم دلم می خواد از اول تا اخر هشت کتاب سهراب رو بخونم.
-۶تو رو خدا ببینید تو جزوهّ سیستم عاملم چی نوشتم:((در این سیاست اولویت بر اساس سطح است))اینجا هم اولویت بندی اینجا هم تبعیض!!!

سلام
من فکر کنم از این به بعد هر روز اینجا بنویسم.دو روز پیش هم که ننوشتم به خاطر این بود که کامبٍوترم یه قاط کوچیک زده بود و من و دوستم هم حس مهندس بودنمون گل کرده بود و به این فکر افتادیم که چرا یکی دیگه و چرا ما نه ؟
بلاخره خلاصه اینکه به جون کامپیوتر افتادیم و آخرش هم منفجرش کردیم.بعدش هم دست از پا دراز تر بردیمش یه شرکت کامپیتری تا یه مهندس برق درستش کنه.
من نمیدونم اگه ما دانشجو های کا مپیوتر نبودیم و این همه هم اعتماد به نفس هم نداشتیم این مهندس های برق و صنایع چه جوری نون در میوردن و تازه کلی هم پولدار میشدن.تازه فکرش رو بکنید ماها چقدر ایجاد شغل میکنیم.خداییش ما مفید تر اونا نیستیم؟

فیروزه

ای خدای دشت نیلوفر
کو کلید نقره درهای بیداری؟