سیگاری رو که بهش تعارف میشه،به نرمی بین دو انگشت بلند و کشیده اش جا میده.اونقدر نرم  که شبیه رقص والس میاد.سیگارشو اونقدر نرم و هنرمندانه بین انگشتاش و لبش حرکت میده که تقریبا بهش زل زدم،به دستاش(کاری که به ندرت پیش میاد!!).وقتی داره از سیگارش پک می گیره،حالت چهرش یا نحوه ی پک گرفتنش جوری نیست که انگار از روی نیاز باشه.حتی از روی جلب توجه و یا کم نیاوردن هم نیست.انگار فقط با اون سیگار بازی میکنه تا انگشتاشو نمایش بده،انگشتای بلند و کشیدشو که هنرمندانه به روی سیگار می لغزن...

پیوست: حتی اهمیتی نمیدم که فعل هایی که بکارشون بردم،فعل های درستی هست یا نه...

از کل کل سیستم زندگیم حالم بد میشه،از سر تا تهش...

مردک احمق اونو بجای شمعدونی می فروخت،اون لیوان آبیو... لیوان آبی خاص رو.آبیش از اون آبیایی نیست که بتونی هر روز دور و اطرافت ببینی.حتی برای پیدا کردنش تو طبیعت هم به دردسر میفتی.از اون آبیایی که اگه بخوای روی پالت بسازیش،حالا حالا ها باید با رنگها بازی کنی،آخرشم وقتی استاده میاد تا بسازتش برات،یا رنگ تندترش رو می سازه،یا ملایم ترشو.همینه که اسم رنگش،آبی خاصه!تو اگه ببینیش حتما می گی:اینو می گفتی؟این که آبیه! اما اون آبی نیست،آبی خاصه.جنس شیشه ای اون لیوان،حتی رنگشو خاص تر هم می کنه.با کم و زیاد کردن نور و سایه،کلی رنگ آبی خاص میشه ازش در آورد.از همون آبی هایی که... اما اون لیوان نشده یه لیوان خاص، چون رنگش یه رنگ آبی خاصه.احمقانه است اگه بخوای تو اون لیوان شیر یا آب پرتقال بخوری!! ریختن شیرکاکائو یا انواع آب میوه یا هر چیز دیگه ای توش،یک فضاحت کامله،یه فضاحت نابخشودنی! با اون لیوان فقط باید آب خورد،اونم نه هر آبی. باید بری بطری آب دماوند رو که یه روز کامله توی یخچاله و حسابی سرد شده رو بیاری،تا نیمه توش آب بریزی و بذاری سردی آب که با رنگ آبی خاص لیوانش،سردیش رو دوچندان کرده،وجودتو یخ بندازه...

هی این موبایل عهد بوق و عتیقمان را که چهار سال آزگار است که تصمیم کبری گرفته ایم که تعویضش نماییم را زیر و رو می کنیم،به آن چسب مضحک که چسباندیم تنگ دلش می نگریم و هر چه سعی می کنیم، می بینیم خیر،اپسیلونی انگیزه برای تعویضش نداریم! 

 

پیوست: به درک که مال عهد دقیانوس است و پاک آبروی ما را می برد! انگیزه را که نمی توانم دست کنم از جیب بغل شلوارم در بیاورم که!!!

فعلا که دانشگاه دودر است رسما!!!

بیش از هر چیز به تو احتیاج دارم که به زر زرام گوش کنی...

به چه سادگی،هیچ چیز قابل توجهی وجود نداره...