با فیلتر شکن،بدون فیلتر شکن،تنها پیجی که می توانیم باز نماییم،همین بلاگ اسکای خودمان است! 

 

پیوست: دیگر چه می ماند که بگوییم، غیر از: در روح مبارکش! 

پیوست دوم: از قدیم الایام هم گفته اند،با هر دست بدهی،با همان دست پس می گیری.معنی اش این می شود که هر چقدر مستفیض گردانی،همان قدر مستفیضت می گردانند! 

پیوست سوم: قاعدتا!

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست

ببین این چند دفعه شد که هوایت را داشتم ها!آخر عزیز من،خودت هم کمی آبرو داری کن! بعد آن همه شیریت بازی که برایت در آورده،صاف آمدی گفتی زرشک! نه،خودت جای حق!خب انسان چه بگوید جز اینکه میروی آشتی می نمایی! این است که پروردگار محترم،رفتیم ریش گرو گذاشتیم که برای آشتی پا پیش میگذارید.این است که بد نیست از تعطیلات به سلامتی و خوش و خرمی برگردید بی زحمت! 

 

پیوست: همه اش را گفتیم!پیوست نداریم.

وقتی همه خوابیم

اجازه دادم چند تا از متن‎هام رو بخونه(اون هم چه متنی رو!).و یکی از شعرهامو(اونم چی شعریم رو!).با این شرط که هیچ وقت،هیچ کدومشون رو سرچ نکنه تا بقیه شو هم بخونه!

پیوست: امروز چم شده بود؟ واقعا قصدم چی بود؟!!

پیوست دوم: یعنی اشتباه کردم؟؟!

یک سوال داشتم.آیا در تمام دانشگاه های کشور،برای گذران یک درس،باید علاوه بر دادن امتحان میان ترم و پایان ترم،انجام تمرینات هفتگی و داکیومنت آن،ارائه ی سیمنار کلاسی و داکومنت آن،یک پروژه ساخت و داکیومنت آن و یا یک پروژه ی پیاده سازی و داکیومنت آن را باید ارئه داد؟!! و نمره ی بالای 18 شامل کسانی است که برای آن درس خاص مقاله ارائه داده باشند؟!

پیوست:آقای رییس جمهور محبوب،کاش شما بجای اخذ مدرک دکترا از دانشگاه علم و صنعت،تشریف میاوردید دانشگاه آزاد همینجا کارشناسی ارشد می خواندید،تا لذت فرت و فرت مدرک صادر کردن را با تمام سلول های وجودتان لمس می نمودید!!!!یعنی واقعا چقدر حیف شد که شما این همه دود چراغ را، به تنهایی خوردید! 

پیوست دوم:جا دارد از مدیریت محترم بلاگ اسکای که هنوز اقدام به زابره نمودن وبلاگ نویسها ننموده است،کمال تشکر را بنماییم!

اتاق من جن داره! من می تررررسم:( 

 پیوست:البته جن های محترمی هستن.لابد احتیاج دارن که وسایل منو بر می دارن،بعد یه هفته می ذارن سر جاش! ولی خب،من می ترسم یهو قاطی شون یه جن نامحترم هم پیدا بشه:(( 

پیوست دوم: من خوابگاهم،و به غیر از من و جن های محترم،کس دیگه ای تو اتاق نیست!البته شاید روح هم باشه.البته روح که نامحترم نمیشه!

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!اینی که کنار من نشسته چقدر حرف می زنههههههه!! خفه ام کرررررررررررردددددددددددددد!جیققققققققققققققققققققققققققق!

بچه جون،بعضی وقتا جلو پاتو هم نگاه کن!! 

پیوست: اقل کم واسه خالی نبودن عریضه!نمی میری که!

دوست داشتن این نیست که ماهی کوچولوی قرمز ته حوض رو واسه خودت بخوای،دوست داشتن اونه که ماهی کوچولوی قرمز ته حوض رو بخاطر خودش نخوای.

پیوست:اینجاست که وانمود می کنی به رها شدن،وانمود می کنی به پا شدن از لب حوض.وانمود به اینکه از گوشه ی بامی که پریدیم،پریدیم!

پیوست بی ربط: شما نمی دانید اینجا درست در کنار این پنجره ی بدون حفاظ از طبقه ی ششم یک ساختمانی که اطرافش پر است از کوه و دشت،وقتی که باد به صورتت می کوبد،وقتی که یک نور کوچک سبز از آن دور دورها سوسو می زند،وقتی که فکر آنکه فقط کافی است روی انگشتان پایت بلند شوی و کمی به جلو خم شوی تا پرواز کنی، چه لذت بخش می شود زندگی.سلول هایت تکان می خورند،درست مثل هشت سال پیش که خواندی "در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام"،درست مثل دو سال پیش که انگشتانی درخشنده خوابهای طلایی را فقط برای تو نواخت(تو که نمی دانی چه لذتی دارد وقتی یکی از خواب بیدار شود،در آن هیاهو و شلوغی،پشت پیانو بنشیند،و برای تویی که نیستی،خوابهای طلایی را بزند،فقط و فقط محض خاطر تویی که شاید بشنوی).زندگی هنوز هم زیباست وقتی هنوز چیزهایی هستند که تک تک سلول هایت را تکان بدهند.

ماهی که ایمون نمیشه،نون نمیشه

آره،ماهیا نون نمیشن،آب نمیشن،واسه هیچکی تنبون نمیشن.اما ماهیا یه طناب نامرئی میندازن گردنت و می برنت آنجا که خاطرخواه اوست. 

 

پیوست: اما تو رها شو.از نون،از آب،از ماهی... 

            اگه تونستی...

اصلاحیه دایرة المعارف

زندان: زندان مکانی است که در آن کیک و نسکافه می خورند و در آن دچار تحولات شگفت انگیز ذهنی می گردند.در واقع همان کافی شاپ است.

دادگاه: دادگاه مکانی است که در آن انشاء قرائت می شود.تفاوت آن با کلاس انشاء این است که در دادگاه،افراد انشاء دیگران را به نام خود می خوانند.

ملت: ملت همان خران می باشند و از ایشان انتظار می رود که عرعر نیز نمایند.

پیوست: اگر در جرگه ی ملت جا نشدید پس به ناچار خود را به ملیت(خریت) بزنید.

ناگهان پرده برانداخته ای،یعنی چه؟

مست از خانه برون تاخته ای،یعنی چه؟

زلف در دست صبا،گوش به فرمان رقیب

این چنین با همه در ساخته ای،یعنی چه؟

شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای

قدر این مرتبه نشناخته ای،یعنی چه؟

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی؟

بازم از پای در انداخته ای،یعنی چه؟

هر کس از مُهره ی مِهر تو به نقشی مشغول

عاقبت با همه کج باخته ای،یعنی چه؟

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار

خانه از غیر نپرداخته ای،یعنی چه؟

پروردگار محترم،نه، تو فکر کرده ای خیلی هنر کرده ای که آدم ها را از خواسته ها و آرزوهایشان فرسنگ ها دور نگه می داری که صلاحشان نیست!!!الان باید متشکر هم باشیم؟!!! هنر را زمانی کرده اید که آن صلاح لعنتیمان را که راه به راه توی سرمان می کوبید،آن جهت لعنتی ترش را در راستای خواسته ی دلقکانت قرار دهید! (نه،تو فکر کرده ای ما چیزی بیش از دلقکیم؟ !)

 

پیوست:نه پروردگار محترم.اینجوری نمی شود.من زیادی حالم خوش نیست،شما هم که فتبارک الله،خفن افتاده اید روی دنده ی لج و جلوی پای من سنگ اندازی می کنید.اینجوری هیچ رقمه آبمان توی یک جوب نمی رود.