صرع می گیره آدم تو این مملکت

من قشنگ توی سیستُم سازمان فیلتریگ مملکت گل و بلبل موندم. با وی.پی.ان و آن.تی فیل.تر میشه فیس بوک رو باز کرد، اما گوگل ریدر و لغتنامه دهخدا رو نه!!! 

 

پیوست: منم این روزا هی به لغات جدید بر می خورم، که معنی شون رو نمی دونم. مدام توی ذهنم بی تابی دارم تا معنی شو بفهمم!!! امروز می خواستم بفهمم "غایی"، مفهوم "محدود" داره یا "نا محدود"! بعد این سایت لغتنامه هم فیلتر بود با هیچ مصیبتی هم باز نمی شد، دیگه آخراش قشنگ تشنج بودم!

کندن گور با دست خویش

در حالیکه کاملا از موضع من خبر داره، برای تحریک خشم من میگه:"مجلس و مردم می خوان که موسوی و کروبی و خاتمی اعدام بشن. حالا دیگه اعدام کردنشون کاری نداره." در حالیکه لبخند موذیانه ای می زنم، میگم: "اگه همچین حماقتی بکنن که، خیلی خوب میشه که"! 

 پیوست: واقعا فکر کردن، ملت هم میشینن بر و بر نگاه می کنن؟!!!

 

پَری برای پرنده ای پَر کنده

دنیا برای آدمی مثل من خیلی تنگ و کوچیکه. برای این دنیا، پروردگار باید منو خنگ تر و بی احساس تر می آفرید. من برای این دنیا زیادی ام. 

پیوست: به رفتن فکر می کنم.

گاهی وقتا یه اتفاقای خیلی کوچیک توی زندگیت میفته که ابدا اتفاق های وحشتناک بدی نیستن، اما انگاری تهِ دلتو خالی می کنن،حتی وقتی که مساله تموم شده و حتی حل شده! اما انگاری که قلبت از جاش کنده شده و افتاده پایین. یه دلشوره ی ملایم میاد و می چسبه به مغزت، ترس اینکه همه چی تکرار بشه. لزج بودن مدامش روی اعصابته. درست عین دست نوچی می مونه که به سلامتت آسیب نمی رسونه، اما جلوی راحت بودنت رو میگیره، جلوی زندگی عادیت رو.  

پیوست: باید چشماتو ببندی و تکرار کنی هیچ چیز ترسناکی وجود نداره، قوی باش. هیچ چیز نگران کننده ای وجود نداره، قوی باش...

اصلا چسب ها را برای پوست های نازک ساخته اند

وقتی که یک ارتش تشکیل می دهند و با چکمه های سنگینشان، له ات می کنند، چاره ای وجود ندارد. تجربه به ات ثابت کرده است. نباید اعتراض کنی، نباید بحث کنی، نباید قضیه کش پیدا کند. پس فریاد نمی زنی، حرف نمی زنی، از جایت جم هم نمی خوری، چون هر جا که بخواهی فرار کنی، تعقیبت می کنند و باز رژه. فقط باید بگذاری انرژی شان تموم بشود. بعدش باید سرت را بالا بگیری و بعدش به سمت چپ و راست بچرخانیش. انگار که داری ورزش می کنی. نباید بگذاری سلول های زیر گلویت کار دستت بدهند. یک لبخند گشاد باید تحویلشان بدهی. بعدش تمام می شود. 

 

پیوست: گاهی چکمه هایشان میخ دارد که ردش با آب هم پاک نمی شود. رویشان را چسب بزن، درست می شود. می دانی که تسلیم شدن راه بدتری است. پس رویشان را چسب بزن، درست می شود. رویشان را چسب بزن،درست می شود...

بهشت کوچک من

نمی دونم این تصویر برای بقیه چه مفهومی می تونه داشته باشه اما برای من یه جور بازنمایی ضمیر "خودآگاه" و "ناخودآگاهه". یه نگاه به انگشتای سمت راست دخترک توی تصویر بندازید. سه تا انگشت وسطی به سمت پایین خم شده، این انگشتا نماینده ضمیر خودآگاه دخترک هستن. و انگشت کوچیکه همون دست که به صورت ناخودآگاه به سمت پسرک کشیده شده. و پسرک! که تمام هوش و حواسش به آلت موسیقیشه! چشماش، ابروهاش، و حتی لبهاش که همون لبخند کمرنگ دخترک رو هم نداره! پای پسرک که در جلوی تصویر نمایش داده شده و پای دخترک درست پشت پای پسرک و در خلاف جهت اون!( معانی دریافتی از پاها و کفشها مفهومه دیگه؟!) از مفهوم و کنایه و استعاره هم که بگذریم، دو چیز اصلی توی این نقاشی جلب توجه می کنه: یکی ستون های یونانی سبک یونیک و دیگری روش نمایش دستهای پسرک، به طوریکه دست سمت راست که باید میچرخیده تا روی ساز قرار بگیره، به طرز قابل ملاحظه ای از دست چپ بلندتره(به سبک مصر باستان:) که القاء مفهوم بر بازنمایی واقعیت ارجح بوده. )    

  

پیوست: نقاشی بالا، تصویر روی جلد یک آلبوم موزیک یوناییه که از اینترنت گرفتمش، مثل باقی موزیک ها، کاملا به طور تصادفی! آلبوم خیلی دوست داشتنیه برای من. اما نمی تونم به بقیه پیشنهادش بدم، چون حدس می زنم بقیه نتونن باهاش ارتباط برقرار کنن، به دلیل اختلاف سلایق. همون طور که شنیدن اکثر موسیقی انگلیسی زبان ها، برای من مسخره ی هر چه به تمام تره!،شنیدن موسیقی این آلبوم هم احتمالا برای شما کسل کننده و نامفهومه.

نجات دهنده در گور خفته است؟؟

نجات دهنده در گور نخفته، اما قشنگ تعطیل میزنه!!!

پیغمبر کله کدو - دوناتللو - رنسانس

با یه سری پیپر و کد سر و کله زدم و حالا می خوام برای استراحت دادن به خودم تصویر رنگی پیغمبر کله کدو رو ببینم. چون که من مفهوم والایی1 رو توی چشمای این مجسمه درک کردم و حالا می خوام با اشتیاق تصویری بزرگ و با کیفیت از چهره ی این مجسمه پیدا کنم و به طور مجازی زل بزنم توی چشماش و دهان گشادش. اما مرتب با این صفحه مواجه میشم2!! یعنی قشنگ به مرز تشنج می رسم! آخرش روی لینک فهرست مصادیق محتوای مجرمانه کلیک می کنم که ببینم بالاخره چیِ این تصویر پیغمبر کله کدو الان جرمه؟!!! لباسش؟نگاه متفاوت چشماش؟ ریش تُنُکش؟ کله طاسش؟ کَدوش؟ بالاخره کُدومش؟بعد حدس می زنم که این سازمان محترم فیلترینگ کلا به روح اعتقادی ندارن لابد!! و یه ذره هم احتمال نمی دن که اعتقادی به روح پیدا کنن هم!!!

  1: هنر کلا از دو شاخص اصلی مورد بررسی قرار می گیره، یکی زیبایی، یکی هم والایی. فلاسفه والایی رو با جزئیات متفاوت اما با کلیات یکسان تعریف کردن. که کلا هم، رسوندن مفهوم والایی برای من یه کم سخته! شما اگه می خواین در موردش بخونین، مراجعه کنین به آقای برک و آقای کانت عزیز!!! 

2: الان میگین مگه از پشت کوه اومدی تو؟  آنتی فیلتر یا وی پی ان نداری تو؟! آنتی فیلتر که کلا اعصاب فیل می خواد بسکه هر روز یک بامبولی توش در میاد! وی پی ان منم نمی دونم چه مرگشه که با صفحه اصلی گوگل مشکل داره و این صفحه رو باز نمیکنه!

پیوست: مامانه یدونه رژ گونه گذاشته وسط به عنوان میدون! چهار تا رژ لب گذاشته چهار طرفش، به معنای چهار خیابون اصلی میدون، سه تا هم خط چشم و ریمل گذاشته به عنوان خیابون فرعی. بعد سعی داره به زور توی کله ی من فرو کنه که هر کدوم این خیابونا به کجا می رسن که من دیگه راه گم نکنم. بعد من همه ی حواسم به رنگ خیابونِ (رژ لبِ) سومه که به این رنگ چی میگن؟ صورتی چرک متمایل به شُشی آیا؟!!! 

تازه شیطونیم هم میاد

من امروز مشقامو ننوشتم، خیلی حالم بده:( بعدش الان هم اصلا حوصله شون رو ندارم این وقت شبی:( حالا چِکار کنم آیا؟!

مملکت گل و بلبل در طول تاریخ

به محمد رضا پهلوی که می گفتن اعلاحضرت شاهنشاه! به بعضیا هم که کمِ کمش می گن حضرت آیت . الله، به هرچی دروغگوی بی ادب هم که میگن آقای دکتر!! 

 

پیوست: به امام دوازدهم هم که دیگه فوقش خیلی احترام بذارن، میگن آقا!!! خداییش مملکته که داشتیم و داریم؟!!

همش یخمک؟

نه اینکه فکر کنید چون من با چه اشتیاق و لطافت و احساسات گل وبلبلی اومدم این پست رو گذاشتم و شماها هم، چون هیچ عکس العملی نشون ندادید، بهم برخورده! نه، این نیست. اما می خوام بگم آخه شماها چقدددرررررر می تونید بی ذوق و بی روح و بی لطافت و مسخره باشید که عین یخ، فقط بر و بر نگاش کنید و زرتی هم صفحه رو ببنید و برید پی کارتون!!! 

پیوست: میدونم دیگه، الانم کلا به روی خودتون نمیارید که یعنی کلا ما از اولشم اینا رو ندیده بودیم و الان همین متنت رو هم ندیدیم و اینا!! بعد اون شماره هایی هم که توی بلاگ اسکای به عنوان بازدید کننده می ندازه کلا هویجه!! حالا ایناش هم مهم نیست، فقط خواستم بگم آخه بابا، یه کم ذوق، یه کم سلیقه، یه کم هیجان، یه کم لطافت، یه کم گل، یه کم بلبل، یه کم سنبل!! آخه همش یخمک؟!!

آبی دلنشین

تا مدتها این نقاشی آبرنگ بکگراند گوشیم بود. فکر می کردم همه ی این آبی دلنشین تخیل نقاش بوده.  

                       

اما نبوده. نگاه! یه جایی انگار توی یونانه اینجا. 

 

 

پیوست: از دیشب مثل زهر هلاهل بودم! یک کلمه نمیشد باهام حرف زد بسکه وحشی بودم. همین دو تا تصویر، همین که می فهمم این نقاشی آبرنگ که یه زمانی عشق من بود، یه جایی روی کره زمین واقعیش وجود داره، همین باعث میشه بشم شیرین عسل. حقا که متولد ماه تیرم.

به افتخار خودم هوررررررررررااااااااااااا

می دونی، از لحاظ فلسفی به من میگن "خود کیش"...  

 

پیوست: خیلی پدیده ی منفوریه تو جامعه، اما عوضش خیلی کیف میده.

خیلی هم همه چی گنده، من اصلا هم خوشحال نیستم

چقدر امروز روز بدی بود: (اصلا یادم نمی‌ره هیچ وقت این روز گند رو: (خانواده هم اصلا تحویل نمی‌گیرن: (می‌گن بچه بازی در نیار! اما امروز واقعا برای من سخت بود: (خیلی روز بدی بود: (من خیلی ناراحتی کشیدم: (چرا هیشکی نمی‌اد به من بگه عزیزم غصه نخور، همه چی تموم شد؟!! واقعا چرا؟! یعنی گفتنش اینقدر سخته؟ سخت‌تر از همه‌ی بدبختی‌هایی که من امروز کشیدم؟: ( 

بعد نوشت: چقدر غرغر کردم دیشب!!! الکی گفتم همه شو، خیلی هم روز بدی نبود، فقط برای من تازگی داشت!! واسه همین اینقدر واکنش نشون دادم نسبت بهش. بسکه دختر لوسی هستم! جدی! دیگه چیکارش کنم!! همینه که هست! والا!!

رسانای نامرئی

بندِ اول انگشتان دستم، به اخلاق تو بند است.

 

پیوست: بد اخلاق نشو، سردشان می شود.