دلم، مِه گرفته. 


پیوست : اثر Toni Demuro. آدرس سایت

ق ر ا ر ب ه چ ه ا س ت ؟

کدام را ترجیح می دهید؟ به روی خودتان نیاورید و در گوشه و کنایه و لفافه، شعر گونه، حرفتان را بزنید و از آنجایی که به روی خودتان هم نمی آورید، پس موضوع می تواند تا سه هزار و هفتصد و پنج سال نوری دیگر کش بیاید، همچنان در لفافه و همچنان شعر گونه. یا ترجیح می دهید به یکباره همه ی حرفتان، رک و روشن کوبیده شود وسط میزِ مرگ یکبار، شیون یکبار. و حداقلش خیالتان راحت می شود که حرفی در گوشه و کنارِ لایه های لفافه جا نمانده و می توانید آن بقیه سه هزار و هفتصد و پنج سال نوری را با آسودگی، نفس بکشید و در سکوت عمیقی بگذرانید؟

نشسته بودم تَنگِ دلِ تُنگِ ماهیم، با خودم فکر می کردم کاش میشد این ماهی را در آغوش کشید. کاش میشد دستت را حلقه کنی دور باله های سبز-آبی اش. کاش میشد بدن لطیف و رنگینش را نوازشش کنی...


پیوست: چند شب پیش، خواب ماهیم را دیدم. خواب دیدم که نیمه شب است و من خوابم. خواب دیدم ماهیم شروع کردن بالا و پایین پریدن. انگار که ترسیده باشد، و ناگهان از تنگش پرت شد بیرون. و افتاد روی آن رومیزی سفید روسی. دلش می خواست فریاد بکشد، اما نمی توانست. انگار که کسی گلویش را گرفته باشد، و آنقدر بر روی آن رومیزی سفید روسی، بالا و پایین پرید تا جان داد...


پیوست ٢: زندگى ندارم که. از تنگ بیرون پریدنش، کابوس روز و شبم شده. این فسقل ماهىِ نازپرورده را دقیقا کجاى دلم بگذارم؟! 

نصف شبی عنوان از کجایم بیاورم؟!

امشب از آن شب هایی است که خواب به چشمانم نمی آید که نمی آید که نمی آید. دو بار دوش گرفته ام. سه بار شام خورده ام. چهل صفحه از کتابِ بیلیارد در ساعت نه و نیم، را خوانده ام. ششصد و یک دفعه، رفته ام زل زده ام به حاج آقای درون تنگ و باهاش خوش و بش کرده ام. هزار و هشتصد و پنجاه و دو بار موزاییک های آشپزخانه تا اتاق خواب را گز کرده ام. و ده هزار و دویست و چهل و هفت بار، به همسایه ی بغلی که اسهال گرفته لابد، و هر نیم ساعت یکبار می رود دستشویی و خیش خیش آب دستشویی اش دیگر رفته است روی اعصاب، فحش هفت جد و آباد داده ام و یک عدد و نصفی هم قرص آلپروزولام کوفت کرده ام، اما فکر و خیال رهایم نمی کند که نمی کند که نمی کند. و وقتی این روح هایِ سرگردانِ فکر و خیالم، وول می خورند توی مغزم، دیگر وقتشان نمی شود که آن سیگنال خستگی، کوفتگی، خواب را بفرستند به چشمانِ نیمه باز من. و اینگونه من برای ده هزار و دویست و چهل و هشتمین بار فحش می دهم به خانم همسایه که از همه بی تقصیرترین است.