که چی مثلاً؟؟مثلاً میخواستی بگی خیلی زور داری،خیلی قدرت داری؟؟زرنگی،خونه های خشتی گلی رو خراب میکنی!!!هر چی سنگه جلو پای لنگه.آهان بریم هزار سال خدا رو شکر کنیم که تو یکی از این شهرها نخواستی زهر چشم بگیری،که اگه میشد یکی هم زنده نمیموند،که یعنی خیلی منت سرمون گذاشتی.که اگه زر زیادی بزنم همین بلا رو سر خودم میاری.نه باریکالله... چشمم روشن،دست عمه ام درد نکنه،تو اگه خیلی راست میگی این الم شنگه رو یه جوری جمع و جورش کن.دِ اگه خیلی راست میگی،بگو الان این جماعت بی پدر مادر چه خاکی تو سرشون کنن.کنسرو واسه شون ننه میشه؟،کمپوت واسه شون بابا میشه؟چادر های صحرایی براشون خونه میشه،مدرسه میشه،دانشگاه میشه؟اشک و آه و ناله واسه شون امنیت میشه؟بخاری میشه؟....آهان،ملت همیشه در صحنه!!!.اینا رو اینطوری نگاه نکن،پس فردا همه چی یادشون میره،همون طور که رودبار یادشون رفت،که اگه نرفته بود،بم به این فجیعی خراب نمیشد...یا اصلا یادشون هم بمونه،اینا به زور برای خودشون خونه دست و پا کردن،چه جوری این همه خونه و مامان بابا و مدرسه و امکانات اولیه و هزار جور چیز دیگه بیافرینن؟؟؟دِ بگو دیگه،از کجا بیارن؟؟...آهان،دولت،دولت اگه راست میگه اول شهر های ویران شده ی دوران جنگ رو سر و سامون بده....دیدی،حالا دیدی،هیچکی هیج غلطی نمیتونه بکنه.اصلا چی از جون این مردم بدبخت میخوای،هر روز یه بازی،هر روز یه مسخره بازی.یه بار جنگ،یه بار سیل،یه بار خشک سالی،یه بار زلزله...بیا برو جل پلاست رو جمع کن،خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه،بچه پررو،روشم میشه هر روز هر روز،ول کن هم نیست،مثل کنه چسبیدی بهمون که چی مثلا؟؟اوهوی با توام ها... لال که هستی،کر که دیگه نیستی!!!هر چه زودتر گورت رو گم کن که دیگه نمیخوام ریختت منحوست رو ببینم،زودتتتتتتتتتتترررر....

نظرات 7 + ارسال نظر
مرتضی چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ق.ظ http://mortezaa.blogsky.com

صفای دل فیروزه رو عشقه.
کاشکی همه ی اینها رو مثل یک تو گوشی حواله ی گوش من مرتضی می کردی کاشکیمن احمق من گاو من بی شعور از قدرت هام بیشتر استفاده کنم و واسه خاکم مثل خر جون بکنم.
فیروزه بیا باور داشته باشیم من تو مسیح زهره کامیار کیمیا حودر ایکس ایگرگ همه و همه باید دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد اتحاد و یک دلی رمز موفقیت خلق ما خواهد بود در برابر هر قهری و نامردمی روزگار و بیگانه و جباران.
درود بر تو ...
داداش مرتضی

اسیـــــــــر چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 05:53 ق.ظ http://del-sepordeh.blogsky.com

سلام دوست عزیز...وبلاگ زیبایی داری...برات ارزوی موفقیت میکنم اگر مایل بودی به کلبه حقیر ما هم تشریف بفرمایید ..
البته اگر افتخار بدین و ما رو قابل بدونید.
یــــا ابــــو الفضـــل.

هیلا چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 08:01 ق.ظ http://morteza82.blogspot.com

داری به چی اعتراض میکنی؟ به طبیعت

گیلاس چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 09:10 ق.ظ


مرگ نزدیکان آدم هم عادی میشه... چه انتظاریه که مرگ آدمهایی که هیچ نمی شناسیشون عادی نشه؟؟

نقره ای چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ق.ظ http://silverheart.blogsky.com

خودت منو ساختی ... یا اگه تو نبودی لااقل اجدادت که بودن!! مگه قابیل و هابیل باباهای تو نبودن؟؟؟

حامد چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:02 ب.ظ http://antimemory.blogspot.com

اینی که تو داری به خدا فحش می دی یه دلیل وجود خداست؟!؟

مریم چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:27 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

فیروزه این ملت همیشه در صحنه رو با چشم خودم دیدم.نه از تلویزیون...واقعا هر کاری می شده کردن.اما...وای از خشم زمین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد