همین جوری اومدم یه چیزی بنویسم برم.مثلا اینکه خسته ام و خواب زده(بس که این موضوع مهمه!!!!من هر دفعه اینو باید بگم).امروز رفتم خونه دوستم تا ساختن فرم ها با html رو یاد بگیریم.اما دوتامون ساعت 12 که شد داشتیم از خواب پس میوفتادیم.من که شبش تا سه بیدار بودم(کار خاصی انجام نمیدادم،نت حفظ کردن و فیلم دیدن و کتاب خوندن و صد رقم کار مزخرف دیگه.دوست جون هم تا چهار چت میفرمودن.خدا زودتری من و دوست جون رو شفا بده،بلکه از این خل بازی هامون دست بر داریم.(حالا بماند که دوست جون آدرس اینجا رو دارن.خیلی شیکه اگه از سر کنجکاوی یا بیکاری اینجا رو بخونه،کلی آبروم میره).
این دختره نفرم پنجم بود که بهم گفت تو نصف دیگه ات زیر زمینه.این جمله به جای اینکه برای من یه شوخی ساده باشه،بیشتر منو به تفکر وا میداره.فکر میکنی چرا نظرشون اینه؟
نمیخوام در موردش فکر کنم و تصمیمم رو بگیرم.چه در مورد قضیه اولی،چه دومی و چه سومی.هیچ کدوم.فعلا حوصله ی هیچ نتیجه گیری ای رو ندارم.
هه هه !! اول ...
خیلی یخ بود ... میدونم ... ولی خوب از هیچی که بهتره ... نه؟
خدا همه مریضهای اسلام رو شفا بده! الهی آمین!!! نتیجهگیری رو ولش! هیچ موقع حساش نیست!
متاسفانه کار دیگه ای از من برنمیاد...فقط میتونم دعا کنم!
امیدوارم به خیر بگذره!