در شمال
من کم کم از یاد خواهمت برد
و تو بایدم از یاد ببری
در جنوب
نخست روحت را
از یاد خواهم برد
و این کار
سه روز از وقتم را خواهد گرفت
و آنگاه طعم گیسوانت را
از یاد خواهم برد
چیزی که به گونه والایی
در شکل مژه هایت پنهان شده است
شاید تو نیز
به گونه دیگری از یادم ببری
برای تو
دشوارترین کار دست کشیدن از گذشته هاست
که مثل پارچه چیت گلداری
پر از نقش و نگار است
......
به هر حال
همدیگر را خوب از یاد خواهیم برد
بعد دستهایمان را خواهیم شست.
« از یکی که نمی شناسمش»
سلام وبلاگ زیبایی دارید. بهتون تبریک می گم.
براتون آرزوی موفقیت می کنم.
لطفا به وبلاگ ما هم یه سری بزنید.