عید امسال خود را چگونه گذراندید؟

به عنوان مسخره اش نگاه نکن.چون دقیقا این پستم،مثل انشاهای دبستان مونه، یه خاطره نویسی محضه!

خب اولش که ضایع معلومه:همه فک و فامیل عید دیدنی اومدن خونه مون.بعدشم عروسی اون یکی دختر داییه بود.یه عالمه مهمون که برای عروسی اومدن خونمون.اولش که مراسم خونچه برون(؟ والا درستشو نمی دونم،تو اگه میدونی بگو) و بعدشم عروسی و پاتختی و پاگشا!مراسم های پشت سر هم،خسته کننده و البته خاطره شونده(بخاطر پایکوبیهاش،مسخره بازیاش،بدوبدو هاش).اما بعدش خیلی باحال تر بود.با مهمونا تموم موزه ها و بناها و خونه های قدیمی و باستانی رو گشتیم.منم از روی نقشه!شده بودم راهنمای تور!از کله صبح ساعت یازده تا دوازده شب.بعدشم که مهمونامون برگشتن.ما باز شدیم مسافر.اونم کرمان.با دو همسفر جوون به اضافه ی دو تا بچه شیطون و ناز نه ماهه و سه ساله!حموم گنجعلی خان که داشت میترکید از آدم.نوشته بود عکس برداری ممنوع،اما راستشو بخوای فقط عکس بود و فیلم،تند تند.انگار که آدما نیومده بودن برای دیدن،اومده بودن برای عکس و فیلم برداری!برنامه عصرمون،موزه هرندی بود،از دو قسمت تشکیل میشد:موزه سازهای سنتی و موزه آثار باستانی.من بیشتر مجذوب دومی شدم.یه گور با اسکلت بجامونده از اون آدم به اضافه اشیا و وسایلی که با اون شخص،خاک کرده بودن.متعلق به دوره پارت و سلوکی.یه عالمه اشیا عتیقه متعلق به هزاره سوم قبل از میلاد که از حفاری های جیرفت بدست اومده بود.از همه جالب ترش مجسمه های بند انگشتی از آهو و انسان و اسب و بز و کلا جانورهای چهار پا بود که با وجود خیلی کوچیک بودنشون،خیلی ظریف ساخته شده بودن! و تو خیلی تعجب میکردی وقتی میدی اینا کار دست ساز انسانهای هزاره دوم قبل از میلاده!           

برنامه فردا صبحمون،ماهان بود و باغ شاهزاده.باغی بزرگ که بیشتر از اونکه زیبا باشه از نظر معماری معروف شده بود.باغی که به شدت احتیاج به مرمت و بازسازی داشت.و اما عصر.یقینا تمام زیبایی ها توی مزه صنعتی جمع شده بود.کودک هشت ساله یتیمی که به پرورشگاه اکبر صنعتی سپرده میشه،و با حمایت بانی پرورشگاه،اون کودک میشه استاد علی اکبر صنعتی!اما نه از اون استادهای فقط اسمی!به تمام معنا استاد.علاوه بر مجسمه هایی که انگار زنده بودن و اونجا نشسته بودن)مخصوصا مجسمه فراش پرورشگاه،با اون صورت خندون و چشمهای شیطونش،که از همه ماها زنده تر بود)،تابلو هایی که با سنگ نقاشی شده بودن.بسیار زیباتر،واقعی تر و محسور کننده تر از بسیاری از تابلوهای نقاشی شده با قلم مو! اما از همه ی این همه زیبایی،هنوز محسور کننده تر وجود داشت.گالری شماره هشت:تابلوهای نقاشی سهراب سپهری.و گالری شماره نه که اتاق آبی نام داشت و وسایل شخصی سهراب سپهری توی اون اتاق چیدمان شده بود.تصور اونکه روزی سهراب اون کلاه مشکی رو روی سرش میذاشته، روی اون تخت میخوابیده،با اون صندل راه میرفته، تابلوهاشو روی اون سه پایه نقاشی میذاشته و با اون قلم موها نقاشی میکرده،بسیار بسیار بسیار هیجان انگیز بود.اما حیف که این موزه ناشناخته افتاده بود و بازدید کننده هاش از تمام بازدید کننده های جاهای دیگه کمتر بود.

البته کرمان جاهای دیدنی بسیاری داشت،مثل باغی که یه پیرمرد ناشنوایی بعد از خشک شدن باغش،با چوبهای خشک شده و سنگ ساخته بود!اما حیف که ما باید برمی گشتیم.بر می گشتیم به تکرار.برمی گشتیم به زندگی یکنواخت بیهوده مون.و برگشتم به تکرار و باز تکرار و همیشه تکرار...

      

                     

نظرات 5 + ارسال نظر
نقره ای چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:10 ب.ظ

کرمان ... ممم ... فیلم و عکس ... ماهان ... بم ... ارک جدید ... آره ... دلم هتل ارک جدید می خواد با اون آقاهه که تورستورانش می شینه و اگه یه روز بری سفر و یه دیواره یه دیواره رو با گیتار می زنه و می خونه ... دلم می خواد!!

غزل چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ب.ظ http://imagicgirl.blogsky.com/

سلامم ترنج جان خوبی ؟
مرسی که سفر نامتو نوشتی خیلی قشنگ بود تازه عکس هم داشت خوش بحالت باسیه اینکه موزه سهراب رو دیدی منم خیلی خوشم می یاد برم ببینم ! و معماری ها و همه اون مجسمه ها ! دلم می خواست برم کرمان رو ببینم با اینهمه تعریفی که کردی ! خوش بگذره

غزل چهارشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:32 ب.ظ http://imagicgirl.blogsky.com/

خب ترنج جان می بینم که شما هم یه چند روز دیگه تولد ترنجیته ! حواستو جمع کن که تولد یک ترنج چهار ساله چیز مهمیه ها !

خوب شد گفتی غزل جونا!یادم رفته بود!

ققنوس شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ب.ظ

اوهوم...
تکرار...
مگه بدون تکرار میشه زندگی کرد؟...

غزل چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ

فیروزه جان ، گفتم یاد آوری کنم که فرداست ها ! شما لطفا یه تولد درست حسابی باسیه این ترنج 4 ساله بگیر ، یادت نره ;)

قربونت برم که دایه ی مهربون تر از مادری!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد