قهر کرده.یک بارانی انداخته روی دوشش،لم داده روی صندلی کنار شومینه،زل زده به آتش و هی تاب می خورد.روح احساساتی لعنتی ام را می گویم، هی تاب می خورد.هر چه به گوشش می خوانم که لج نکن،هیچ حالیت هست که داری زندگیم را متلاشی می کنی؟... یاسین است که بر گوش خر می خوانم.هیچ حالیش نیست.نگاه معصومش را انداخته روی شعله ی آتش،قهر کرده و لام تا کام حرف نمی زند،تکان نمی خورد.فقط ... هی تاب می خورد،هی تاب می خورد،هی تاب می خورد...
پیوست
: هیچ حالیت هست که داری زندگیم را متلاشی می کنی؟هیچ حالیت هست؟
bezar taab bokhore bad az taab khordan ye jayi mirese ke behesh migan 2 rahi : ya mishkane ya say mikone bazam taab bokhore roye khodesh ham nayare
آه تو روح احساساتم داشتی !
نه جانم!شما صحیح می فرماید کلا!
سیگار میگار که نمی کشه یه وخ؟
چه می شود آنوقت؟!!