من باید یه فکر اساسی واسه جایگزین کردن یکی به جای خواهرم، واسه ولگردی های شبانه ام پیدا کنم.
پیوست: شاید این قضیه در ظاهر خیلی مسخره به نظر بیاد، اما این مساله توی روال عادی زندگی من خیلی مشکل ساز شده. در واقع انگار که پایه ی یکی از صندلی های زندگیم لَق شده باشه. واسه شماها لابد خنده داره. اما وقتی اون پایه صندلی کاملا کنده شد، اونوقت تعادل اون صندلی کاملا از هم می پاشه. من آدمی نیستم که دنبال چسب و یا میخ و یا هر چیزی که باعث برگشت اون پایه میشه، باشم. واقعیت اینه که نوع تفکر من همیشه این بوده که پایه ای که لقه، باید کندش. جایگزین کردن یه پایه ی محکم بهترین راه حله! اما یه پایه ی محکم. راستش من توی تعویض پایه هام، خیلی وسواسی و در عین حال کند و تنبل هستم. و حوصله ی تعویض مداوم هم ندارم. آدم همیشه باید پایه هاشو جای محکمی بذاره. همیشه...
حس میکنم خیلی تفکراتت شبیه منه خیلی... منم همین نظرو دارم ! هرچند یه مدت اذیتم میکنه ولی در کل همیشه همین کارو میکنم