پیوست: توی این بینی ناقواره،توی این لبهای کوچک، توی این چشمان مشکی پُف کرده، با ابروی نازک ساده و مژه های کوتاه، توی این موهای صاف ساده،توی این گردن کشیده، توی چهره ی این زن، یک چیزی است که سخت من را می گیرد و می توانم ساعت ها آرام بنشینم و نگاهش کنم.
پیوست دوم: بارها نشسته ام و مدت ها نگاهش کرده ام.
پیوست توضیحی: همیشه عاشق رافائل بودم. در واقع از وقتی که فهمیدم برای کشیدن "مدرسه ی آتن" از چهره ی خودش، داوینچی، و میکلانژ الهام گرفته. از همان موقع عاشقش شدم. یکی از آرزو های دست نیافتتنی من این است که کاش رافائل بیش از سی سال زندگی می کرد!
سلام
لطافت غریبی داشت مطلبتون
تبریک میگم به آرزوی پراحساس شما...
می دانی، یک لحظه احساس کردم داری به احساس من فحش می دهی؟!! اینگونه بود؟!!!
کلا کلمه "پر احساس" به مرور زمان ، برای من تبدیل به فحش شده است!!!
وای ی ی ی...
یه کشفی کردم...
مواد لازم:
اول باید برین به پست چهارشنبه ۱۷ فروردین
دوم اون موسیقی اولی رو play کنید
سوم همراه با اون موسیفی به این نقاشی نگاه کنید.
باور کنید ارامشش چند برابر میشه...
وای ی ی موهای تنم سیخ شد.
واقعا ممنونم فیروزه جان :-)
گاد!! بالواقع!!
یعنی شما از 17 فروردین خواننده این بلاگ بوده اید؟!!! من صبر شما را تحسین می نمایم:)
نخیر. از اواسط ۸۹.!!!
اما مطالب قبلی رو هم تقریبا خواندم!!!
عجب! ما همچنان شما را تحسین می نماییم!
خب منم از ۸۱ خوانندت بودم! که چی، بازم تو خیلی چرت می نویسی! الان به خودم شک کردم! :)
عین این آخوندا: شک کن، شک کن. شک یقین میاره:دی
همممم، آره، تو یقیناْ چرند مینویسی، منم کم خرد ام که این همه وقت است اینجا را می خوانم!
پسره ی بی شخصیت پرو:)