من باید یک کتاب بنویسم! یک کتاب به اسم ماجراهای من و خانه ام. مثلا بنویسم در اولین روز مجردی به معنای واقعیم1 دو تا کتری سوزاندم. خیلی هم جدی! اول اولی را سوزاندم، بعدش کتری فیروزه ای محبوبم را2. شانس آوردم تکنولوژی پیشرفت کرده، و کتری برقی نمی سوزد، وگرنه آن را هم سوزانده بودم. بی اغراق! یا مثلا همین چند روز پیش خودم را کشتم تا این کابینت ای که سطل زباله ام را تویش نگه میدارم، از بوی سیگار تخلیه کنم! و آخرش هم نشد که نشد! خب یعنی چه؟!! نکند این دختردایی ها و دختر خاله ها هر روز بخواند شکست عشقی بخورند! یکی دو تا هم که نیستند ماشاالله!! نمی شود که هر دفعه بیایند خانه من هی فرت و فرت سیگار بکشند و عر بزنند که!! به خاطر همین بهشان گفته ام سیگارهایتان را توی خانه خودتان میکشید، عرهایتان را هم همان جا می زنید، هر وقت خوشحال و سرزنده و نظیف و تمیز بودید، اجازه دارید بیایید خانه من، دور هم هات چاکلت بخوریم! بهشان هم گفته کاملا هم جدی!! یک بدبختی که خانه مجردی دارد این است که هیچ کس نیست بیاید آینه ات را نصب کند! الان دو هفته است یک آینه خریده ام، اما ظاهرا یک چیزهای عجیب غریب "پلاکی" میخواهد تا بچسبد به دیوار!! یا صدای شیر آب آشپزخانه که هنوز صدای شترمرغ میدهد! بعد هی می آیند خانه آدم، هی ضرف و ضروف کادو می آورند!! نمیکنند یک کم خلاقیت خرج کنند، مثلا چکش بیاورند برای آدم! یا این کنار هال خانه ام! که به شدت جای کتابخانه اش خالی است. و جای کتاب های هنرم خالی است. و من از دوریشان واقعا دارم افسردگی میشوم! و اصلا نمی دانم جدا از مساله هزینه اش، کتابخانه را از کجا میشود آورد گذاشت این کنار!! همه ی این ها به کنار، من بسکه این مدت دنبال وسایل خانه بودم، الان آلرژی پیدا کرده ام نسبت به این مقوله! و هر چه ملت میگویند بلند شو برو مثلا فرش بخر، یا میز عسلی بخر یا لوستر بخر، چراغ خواب بخر یا جاکفشی بخر، یا فلان و بهمان، من به سرعت کهیر میزنم! فکر کن منِ وسواسی، یکه و تنها، بلند شوم بروم فرش فروشی مثلا!! تازه با این حال نزارِ بی انگیزه یِ خسته ی من! این است که این خانه تا خانه شود، دل صاحبش آب شود!

پیوست یک: اسمش هست من خانه مجردی گرفته ام و تنها هستم و اینها! کلا در این دو ماه و اندی، فقط یک شب و یک صبح تنها بوده ام! بقیه اش یا مامانم پیشم بوده، یا دختردایی ها، یا دخترخاله ها، یا کلا همه شان با هم!!  

پیوست دو: شانس آوردم امروز اینترنتم وصل شد! وگرنه نمیتوانستم سرچ کنم "طریقه از بین بردن لکه سوخته کتری لعابی"! به طرز عجیبی هم جواب داد حتی!!

نظرات 5 + ارسال نظر
iceb0y یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:16 ب.ظ http://iceb0y.wordpress.com/

یعنی آدم بره خونه‌ی خودش بعد ندونه پیچ رورپلاک چیه! حالا زیاد نگران نباش دریل‌امو به ت قرض می‌دم!

دریل هم می خواهد یعنی؟!!!!!!!!!!

iceb0y یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://iceb0y.wordpress.com/

آره دریل می‌خواد و استفاده ازش کاری هم نداره، نگران نباش! ضمنا ازین گیس‌طلا یاد بگیر:
http://gistela.blogspot.se/2012/09/blog-post_10.html
و به فکر تکمیل جعبه ابزارت باش یا حداقل دوستانی داشته باش که جعبه ابزار تکمیلی دارن ;)

راستش من ترجیح میدم به جای یاد گرفتن انواع و اقسام ابزارآلات فنی، بشینم تاریخ هنر جانسون ام رو تموم کنم!! ضمنا این دریل (دِرِل؟)، این وسیلهه، تو دستای یه خانم جا میشه؟!!

iceb0y دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ http://iceb0y.wordpress.com/

آره فک کنم قراره که جا می‌شه!

مرسی که اطمینان میدی؛) مرسی که اعتماد به نفس دادی؛) مرسی که دریل ات رو که خوشبختانه توی دستم جا میشه، از هزاران کیلومتر اونورتر میاری تهرون تا بهم قرض بدی؛)

علی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ

یاد می گیری کم کم.

نگو که تو بلدى؟!!!! همین پلاک و دریل و اینا؟!!

ناشناس سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

هات چاکلت رو پایه هستم شدیداً!!!

این شیر آب آشپزخونه ات هم باغ وحشیه ها!! اون دفه صدای غرش می کرد (شیر بود توش؟)، الان هم صدای شترمرغ می ده که!!!

یه تابلوی لطفاً سیگار نکشید هم بکوب به دیفال

من نگفتم اما توش جیرجیرک هم داره حتى!!
میخ و چکش نداریم فعلا که چیزی به دیفالش بکوبونیم! حتى! فعلا راهکار بدین در حد چهارسو و دوسو و آچار فرانسه و آچار ژاپنى و واشر!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد