1- از هشت صبح تا ده شب.این چند روزه رو دور از جون شما عین خر کار کردم،بی وقفه و بدون هدر دادن حتی ثانیه ای.میدونی اعتراف میکنم تجربه ی زیبایی بود(هر چند به بیگاری کشیده شدنِ بیستی بود).همیشه دلم میخواست بدونم اگه توی همچین موقعیتی قرار بگیرم،چقدر دووم میارم،یه ادم لوس بار اومده ای مثل من،توی چنین موقعیتی، چقدر میکشه؟خب الان جوابش رو میدونم:لازم نیست نگران باشی.خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی،مقاوم و پر انرژی میشی....
۲- میدونی،من خودم از "جزئیات گویی" خیلی زیاد خوشم میاد.ولی متاسفانه خودم عدم توانایی در جزئیات نویسی دارم.مثلاً نمیتونم بیام بگم من با فرد x مشکل دارم،به این دلیل،به خاطر این قضیه و به خاطر این مسائل.بعد هم  بهش یک فحش بدم و خیال همه و خودم و طرف راحت.من فقط یه جمله مینویسم:" گندش بزنن".فقط به همین دلیله که ...(الان حسم میگه که دیگه هیچی نگم)
3 - پنج میلیون تومن.باورت میشه.به خاطر فروش هر کدومشون پنج میلیون تومن میخوان بگیرن.فکر میکنی اونوقت به خود من چقدر دادن؟(حالا بماند که من این وسط چه کاره بودم).راحت بگم:هیچی.البته هیچی و شنیدن تنها یک جمله:عالی بود.به نظرت کافیه؟؟
4- این نیز بگذرد....
5- دلم سهراب خوندن شبونه رو میخواد...