این را به زور پیدا کردم، توی یک فیلم کاملا متوسطِ متوسط! در حالی که این شازم ردِ خر هم نمی توانست آهنگ را پیدا کند. و آن لهجه گه متن هم برای آدمی با قابلیت های من، بیش از حد بریتیش بود! ولی من گاهی عاشق می شوم. گاهی. عاشق یک موزیک. گاهی. و آنوقت است که نمی شود که پیدا نشود! گاهی!   

 

 

پیوست: بدیهی است که گوگل پلاس من را بی ادب کرده است. ترجیح می دادم به جای ریدر این پلاس را می بستند! بی زحمت!

Live

یه بهشت توى دنیا وجود داره، یقینا کافه ویونا است!

کافى شاپ میخوام، خواب. آدرس خونه دوستم برا سایت جذب. یه مغازه حسابى تعمیر آیفون واسه گندى که بالا آوردم. ٢٠٠ تومن پول واسه گه زیادى که خوردم بابت سفارش مانتو در مزون فیلان! انقلاب و نشر علم، لوله کش واسه ظرف شویى ام و مقدارى دفتر دستک و آبرنگ و مداد رنگى. آقاى مدیر مالى دانشگاه دیوس. مقدارى اعصاب و باز مقدارى خواب.،،،’ی

پیوست: نقاط اخر جمله بر اثر خواب به وجود امده اند، بى اغراق

دارم فرم تقاضای هیئت علمی رو پر می کنم، بعد گفته مشخصات سه نفر رو که نسبت به شما کاملا شناخت علمی دارن رو بنویسید. تو پرانتز هم تاکید کرده که معرفان حتی الامکان شاغل در بخش های دولتی و ترجیحا دانشگاهی و حوزوی باشند!!!!  

 

پیوست: بعد من فقط معرف دانشگاهی دارم!به نظرتون جواب میده؟! یا بی خیال بشم و  وقت خودمو هدر ندم؟!

اشتباه کردم. اشتباه کردم وقتی دیشب خیابان ونک را بالا می رفتم، وقتی کنار پیاده رو آن آقایی که نشسته بود و تار میزد، که صدای تارش توی آن شلوغی می آمد روی انحنای گردن، زیر گوش ات می نشست، همان موقع نرفتم روبرویش بنشینم و یک دل سیر فقط بشنوم!  

 پیوست: یک کاپشن چهارخانه  سفید و سیاه پوشیده بود، شلوار جین خاکستری، کلاهش را داده بود تا پایین چشم هایش. قد بلندی داشت، حدود سی ساله، شاید کمی بیشتر، شاید کمی کمتر. اگر دیدینَش گوشه کنار یک پیاده رویی، خیابانی، اشتباه من را تکرار نکنید. 

من نباید بیفتم توی حفره! برا خودم بهتره.