1- میدونی ایراد وبلاگ خونی چیه؟؟ اینکه وقتی کتابی رو میخونی،اونجوری که باید،برات لذت بخش نیست.برای اینکه جمله های جالب کتاب رو قبلاً توی وبلاگها خوندیش.
2- یادم باشه،یادم بشه،یادم باشه.من عاشق غافلگیر کردم.میتونم حدس بزنم که دفعه ی پیش چقدر بهش چسبید.... و هفتم مهر،فسقلی وروجک بد اخلاق من،عمراَ به ذهنشم خطور نمیکنه....
3- تا ببینم فردا چی پیش میاد....
۴- شنیدی میگن کوزه گر از کوزه شکسته اب میخوره،جریان منه.صبح تا شب کارم اینه که با کد سر و کله بزنم و برنامه نویسی و کد نویسی.اونوقت جونم در میاد که سایز این "ترنج" رو عین آدمیزادش کنم.حالا فعلاً بمان تا صبح دولتت بدمد.
۵- حیف که اصلا حوصله ی جر و بحث رو باهاش ندارم وگرنه بهش میگفتم عجب آدم مزخرف و ننریه.چقدر ... ولش کن اصلاً.
۶- من سه تارم رو میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممم....
۷- تا حالا توجه کردین که من چه جهان بینی بیهوده ای دارم.همه چی رو بیخود و بیهوده و وقت تلف کنی میدونم.مثلا تا حالا فکر کردی که ما آدما برای چی زندگی میکنیم؟؟ درس و کار و بخور و بخواب و بپوش،که چی مثلاً؟؟ منظورم این نیست که اینا کارهای بیخودیه و حالا همه بریم خودکشی دسته جمعی.که البته اینم از نظر من :" که چی مثلاً ؟". اصلاً کلاً فلسفه هیچی رو نمیفهمم و مدام میپرسم:آخرش که چی؟که چی مثلاً؟؟؟؟ نه واقعاً؟؟؟

1- چه حالی بهت دست میده که عصر جمعه یادت بیاد که روز قبلش عروسی دوستت دعوت بودی و تو یک کاره پا شدی رفتی نمایشگاه کتاب!!!!!! بهت میگم:وحشتناک کِنف میشی!!!!!!!!!!
2- من حوصله ام نمیاد اسم وبلاگم رو برگردونم.
۳- ای وروجک!! که صداشو در نیارم!!!! آهایییییییییییییییییییییی ایها الناس،بدونین که ....
۴- حال تعداد وسیعی از افراد شرکت رو خیلی محترمانه و با دیسیپلین کامل گرفتم.تا اونا باشن که به خاطر آش خورده نشده،دهن منو نسوزونن.(همینه که هست.من که نمیتونم همیشه و همه جا و هر موقعیتی لیدی باشم و خفه خون بگیرم).
۵- همین! آدم که نباید هر دفعه سر طرفش رو منفجر بکنه!!!!!

1- آهایییییییییییییی ملت!بدونین که این آدمای ننر شرکت،بهم مرخصی نمیدن.آهااااااااااااااااییییییییی ملت،بدونین که من مظلوم واقع شدم.بدونین که حق و حقوق من لهی (له ای)شده.(البته اینا همش تو مایه های کولی بازی بود.اگه جناب رییس تشریف داشتن،میدونستم چه جوری مرخصی بگیرم(یه چیزی تو مایه های "زور" و اینا))
۲-به خاطر باخته شدن در یه شرط بندی،اسم این وبلاگ به مدت یک هفته تغییر نام پیدا کرده.پرسش بیجا مانع کسب است.لطفاً مجدداً شماره گیری نفرمایید.
۳- اهم اهم.پنجم خرداد جشن فارغ التحصیلی من میباشد.(نه اینکه بقیه دانشگاه ها اصلاً جشن فارغ التحصیلی نمیگیرن،گفتم که کمی افه اومده باشم!!!!)
۴- زبان فرانسه به طور خلاصه:زبان انگلیسی،فقط به جای ""R حرف "غ" را تلفظ نمایید.واقعاً که هیچی زبان شیرین و روان فارسی نمیشه.فارسی را هم پاس بدارید.
۵- من نمایشگاه کتاب میخوام.
۶- نخیر،این استاد محترم اصلاً قصد ندارن سه تار منو درست بفرمایند.دیگه داره میره دادم در بیاد.
۷- روزهای کاری امروز،بسیار مزخرف،کند و غیر قابل تحمله.آقای مدیر گروه نق میزنه و البته من هم.پروردگارا به من و خانم همکار و آقای مدیر گروه،جمعاً صبر عطا فرما.در ضمن پروردگارا منو ببخش و بیامرز!!!
۸- نق میزنم.بد اخلاقم.صبحانه زیاد میخورم.تحمل تعداد زیادی از آدما رو ندارم.لوس و ننر و مزخرف شدم.و البته بقیه هم خاله زنک.همه ی اینا رو گفتم که بدونین و بدونم که ما آدما،آدمای خوبی نیستیم.پس الکی اینقدر ادعا مون نشه لطفاً.

من نمیدونم این کارت دانشجوییم،حالا چرا موقع فارغ التحصیل شدنم گم شده(نه،من خیلی وقته که پروژه ام رو دفاع کردم،بلکه فقط دنبال فارغ التحصیل شدنم نرفتم).حالا باید صد جور جنگولک بازی رو انجام بدم تا المثنی برام صادر کنن.(ای الهی بترکی طالع روشن من!!)
سیم دوم ستارم پاره شده.(البته استاد محترم این بلا رو سرش آوردن.کسایی که منو میشناسن میدونن من چقدر با وسایلم محترمانه برخورد میکنم،و این جور رفتارا از من بعیده).به خاطر همین دلم الان کوچولو شده.
میدونی بعضی چیزا رو نمیشه نوشت،هر چقدر هم که چندان خصوصی نباشه و هر چقدر هم که دلت بخواد شروع کنی همه ی ماجرا رو بگی و کمی دق دلی در بیاری.ولی واقعاً بعضی چیزا رو باید محکم نگه اش داری.مثل دعوایی که با جناب مستر رییس داشتی.
میدونی،دلم مهمونی دوستانه میخواد.اوهوی دوستای من،چرا منو خونتون دعوت نمیکنین؟؟؟!!!(من دیگه چقدر پررو ام!!!!!!!!!!!!!!)
اگه بدونی امروز چقدر سر خانم همکار،محترمانه نق زدم!!!! طفل معصوم کوچولو ی نازنین.چقدر عذاب وجدانم الان.قول میدم دختر خوبی بشم.