دلم برای آن وقت هایی که دوستت داشتم، تنگ می شود. برای آن زمان هایی که دوست داشتن مثل کودک چهار ساله ای در کوچه ها می دوید. این خنثی بودن، این سلول های یخی منجمد، این دخترکی که انگشتش را به نشانه هیس، مدام روی دماغش گذاشته است و مدام من را همراهی میکند، تمام شان، تمام شان، من را خسته کردند. 

کاش هنوز هم نمی دانستم عشق فقط یک سوتفاهم کوتاه است.