از معایب وبلاگ نویسی اینه که اگه یه هفته ننویسی،دوستان بالواقع به این نتیجه می رسن که مُردی!و پیام تسلیت است که از مسنجر سرازیر می شود! 

 

پیوست: با پیام های تسلیت ارسالی تان،مرا بسیار شرمنده فرمودید.اما باید اعلام بدارم که در کمال تاسف اینجانب زنده بوده و حتی آمارش نیز موجود است!

قهر کرده.یک بارانی انداخته روی دوشش،لم داده روی صندلی کنار شومینه،زل زده به آتش و هی تاب می خورد.روح احساساتی لعنتی ام را می گویم، هی تاب می خورد.هر چه به گوشش می خوانم که لج نکن،هیچ حالیت هست که داری زندگیم را متلاشی می کنی؟... یاسین است که بر گوش خر می خوانم.هیچ حالیش نیست.نگاه معصومش را انداخته روی شعله ی آتش،قهر کرده و لام تا کام حرف نمی زند،تکان نمی خورد.فقط ... هی تاب می خورد،هی تاب می خورد،هی تاب می خورد...

پیوست

: هیچ حالیت هست که داری زندگیم را متلاشی می کنی؟هیچ حالیت هست؟

پیوست: در این پست لازم است اول پیوست خوانده شود،یعنی دقیقا اینجا

راستش من فکر می کنم خدا هم الان اساسی به اشتباهش پی برده،همین خلق آدم و آدمیزاد و اینها.به نظرم خدا با خلق آدمیزاد و بعد گفتن جمله ی "فتبارک الله احسن الخالقین" بیشتر خودش را ضایع کرده است. قکر می کنم خدا خودش هم حوصله اش از خدایی کردن سر رفته.روزگاری با فرستادن صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بر روی زمین خداییش را می کرد.اما خب،مگر افاقه کرد؟! با تولید چشمگیر آدمیزاد و بالطبع شیرین کاری هایشان،حوصله ی خدا هم سر رفت.بالاخره خدا هم برای خودش کس مهمی می باشد و بی جنبه نیست.شما که توقع ندارید خدای محترم مثل رییس جمهور محبوب از صبح تا شب و از شب تا صبح در همه ی امور، هی مداخله کند و بجای همه تصمیم مقتضی بگیرد که!این است که خدای محترم حسابی برای خودش در تعطیلات بسر می  برد،فقط گاه گاهی،برای خالی نبودن عریضه،می گوید دالی(زلزله ی بم را که یادت هست؟اصلا شاید همین انفجار نور و اینها،کار خودش باشد،البته انفجار نور سال 57 را می گویم،وگرنه این یکی که کار،کار امریکا است!!اعترافش را هم گرفته اند،خاطر جمع!)  

کی میاد،همین الان،همینجا از ته این جهنم لعنتی،با من یه نسکافه ی داغ بزنه؟

چقدر نفیسه خوب است،چقدر شیما خوب است، چقدر پارتی فامیلی خوب است و چقدر سر و کله زدن با یک کودک نق نقوی ناز خوب است و من چقدر حالم خوب است و چقدر همه ی چیزای خوب را دوست دارم.

پیوست:فقط امیدوارم  وقتی حالم سر جایش آمد،از تمام کارهای متحیرالعقولی که به تنهایی همین امروز مرتکب شده ام،عین سگ پشیمان نشوم!!!

این ابطحی چی داره میگه؟!!!!!!!

دارم به این فکر می کنم که چگونه به هم اتاقی عزیزم طرز استفاده از سیفون را یاد بدهم و یادآوری کنم اصولا چیزی به نام سیفون هم وجود دارد.اما لحظه ای بعد با خودم فکر می کنم چند کیلومتر ان طرف تر به یک دختر جوان به جرم...(به جرم الله اکبر گفتن؟به جرم زیبا بودن؟به چه جرمی؟!) چنان تجاوز کرده اند که اجزای بدنش از هم پاشیده.آنوقت من سرخوشانه نشسته ام و به آموزش دادن چه چیزهایی دل خوش کرده ام!!!

پیوست: کاش همه می دانستند سیفون یعنی چه.کاش جسد آن دختر را همان طور ول نمی کردند توی جاده!کاش یک جورهایی گم و گور می کردند آن جسد را.کثافت کاری کرده اند،سیفون را هم نمی کشند! آخر وقاحت تا به چه حد!!!!

صدای فاصله‎هایی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ،

می‎شوند کدر

پیوست:هنوز هم فکر می کنی سهراب معجزه نگفته!

رییس جمهور نه تنها محبوبیت بیست و چهار میلیونی - بلکه هم بیشتر - دارن،بلکه ی بلکه خیلی هم خوش قدم هستن! 

 

پیوست:فتبارک الله احسن الخالقین 

پیوست دوم: راستش از این پستم هم خوشم نیومد...

اصلا حس خوبی نیست.اما من امروز برای رسیدن به خواسته ام از ظرافت های زنانه ام!!! استفاده کردم.اینکه دانسته و با زیرکی،و با خرج کردن چهار تا حرف و سخن،سر حریفم رو با پنبه بریدم! 

 

پیوست:هر چند حس خوبی نیست،اما در مورد اون آدم که ازش استفاده ی ابزاری کردم،اصلا احساس بدی ندارم.بد نخاله ای بود،خیلی ها ازش شاکی بودن! 

پیوست دوم: اصلا احساس خوبی نیست این استفاده ی ابزاری.دوسش ندارم.