و این منم زنى تنها که دلش بغل مى خواد.


پیوست: به دمپاییم که فکراى ناجور در موردم مى کنید.

کاش نمى فهمیدى که عاشقت شدم. کاش اصلا عاشقت نشده بودم. کاش با این کارم، گند نزده بودم به دوستى مون. 


پیوست: اینجورى میشد وقتى یه آدم دیگه میاد گه میزنه به اعصاب و روان و احساسات من، میشد زنگ بزنم بهت، بگم رفیق بهت احتیاج دارم، یه ساعت میاى منو ببرى بالاى اون تپه مزخرفا که اون روز بردى؟

آدمى است دیگر، عوض مى شود. حتا اگر نخواهى. شرایطش جورى جور مى شود که وقتى دو قدم بروى عقب و به خودت نگاه کنى، بُهتت مى زند که این منم؟! خودمم؟! روزگار است دیگر. نخواهى هم عوضت مى کند. 


پیوست: عوض شدن با عوضى شدن، فرق دارد.