-1 ای هوار یکی بیاد این مشق های خط منو بنویسه… این دفعه نه تنها سرمشق ها سخته؛این استادمم برای این که کفر من رو در بیاره یه عالمه سرمشق اضافی هم داده.اما من اصلاً تو حس خط نوشتن و تمرین کردن نیستم.شرط میبندم این دفعه که برم مشقام رو نشونش بدم؛کلی متلک بارم میکنه که اون همه اشتیاق چی شد؟؟اون وقت من باید مثل لبو یا سطل زباله هی قرمز و بنفش بشم.آخه من کلی دعواش کرده بودم که:شما آدم بی نظم و بی مسئولیتی هستید و حیف که من آدم مشتاقی در یادگیری خط هستم وگرنه صد سالشم نمی یومدم بگم سر مشق من چی شد.
حالا چی کار کنم ؟؟
-2 راستی این آقاهه بود که قرار بود برنامه مون رو بنویسه؛برنامه رو نوشته.این نیم وجبی اخلاقش رو درست کنه لهجه اش رو هم عمل کنه یه خورده هم اعتماد بنفس اش رو هم زیاد کنه؛در آینده یه چیزی میشه.البته فکر کنما؛من ضمانت نمی دم
-3 از غیبت کردن در ملإ عام(این جوری مینویسن؟؟؟؟؟)بپرهیزید.چون ممکنه غیبت شونده درست پشت سرتون وایساده باشه و احتمالاً حرفهاتون رو تصدیق نخواهد کرد.
-4 به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
وبه پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
فیروزه جون من در وبلاگم چند کار میکنم و باید به مطالب گیتار هم برسم یا نه بعد هم این برخورد شما اصلا در شعن شما نیست که من با شما ملیحانه صحبت کردم
فیروزه از همه توقع داشتم جز از تو
معلومه دیگه که این اون هست
من بدلایل شخصی اونو پاک کرئم تا ببینم شاید یک روزی راش بندازم
سلام !
اولاْ : خواهش میکنم .
ثانیاْ: آدم ها تو زندگیشون معمولا! زیاد فکر میکنند اما در میون تمام این فکرها فقط یه تعداد معدودی از افکارشان عملی میشه .میدونی اون تعداد چه خصوصیاتی دارن ؟
زمانی که / با یک آرامش کامل و در نهایت سبکباری هستند.برای همین چون دریا و غروب آفتاب آدم رو سبکبار میکنه بهترین زمان برای جواب پیدا کردن برای سوال هایی است که به قول تو جوابی ندارن.
موفق باشی
صدر
سلام .نکته انحرافی اش همین بود .
می خواستم باب گفتگو باز بشه