حسان رفت.حسان برای همیشه رفت.رفت که از این دنیا خلاص بشه.رفت که از عذاب رها بشه…
حسان دیگه با اون چشمهای یشمی اش به ما نگاه نمی کنه.حسان دیگه حرف نمیزنه.حسان دیگه نمی خواد راه بره.حسان دیگه نمیخواد آب بازی کنه.حسان دیگه نمیگه که درد داره.حسان دیگه نمیگه که بهش مسکن بزنن…
حسان فقط هفت سال داشت.که از این هفت سال؛ چهار سالش رو درد کشید.چهار غده سرطانی تو نخاعش در اومد.چهار بار زیر تیغ جراحی رفت.جهار سال شیمی درمانی کرد.چهار سال فلج بود…
حسان دیگه نمیبینمت.حسان خداحافظ.هیچ وقت دعا نمی کنم که به این دنیای کثیف بر گردی.هیچ وقت دعا نمیکنم که به این لجنزار برگردی.
تو حالا به جای درد کشیدن میخندی .تو حالا به جای راه رفتن پرواز میکنی.چرا باید آرزو کنم که برگردی.
خدا بیامرزتش
که البته ۱۰۰ در صد الان تو بهشت برین هست و اونجا داره دنبال پروانه ها میدود
هدف من افزلیش بیننده هاتون بود
یا علی مدد
تسلیت می گم.
میفهمم چه احساسی داری. تسلیت میگم.