دیروز که داشتم انباری رو تمیز میکردم سه پایه نقاشیم رو دیدم.هوس نقاشی کردن افتاد تو کله ام.ساعت 11 شب وسط درس خوندن(اونم بعد عمری) دلم یهو برای رنگ بازی پر زد.پیش خودم گفتم به قول سهراب:بهتر آن است که برخیزم/رنگ را بردارم/روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.
من یه پیرهن آبی صورمه ای نخی دارم که همیشه از پوشیدنش کیف میکنم.اون پیرهن آستین بلند و گشاده.احساس میکنم میتونم توش غواصی کنم.اونو پوشیدم و شروع کردم نقاشی کردن؛البته نقاشی کردن که نه؛بیشتر رنگ بازی.فقط رنگها رو قاطی میکرم و روی بوم می کشیدم.خیلی مهم نبود که مدل چی میگه.نمی دونم میدونید یا نه که چه لذتی داره وقتی رو پالت رنگ درست میکنی؛وقتی داری رنگ ها رو ملایمشون می کنی.برای درک این حس لازم نیست نقاش ماهری باشی(همون طور که من نیستم)فقط کافیه رنگ رو حس کنی؛لمس کنی…
همیشه هر وقت هوس یه کاری تو ذهنتون افتاد ؛همون لحظه اون کار رو بکنید.به این فکر نکنید که حالا امتحان دارید و باشه برای بعد.این یه اشتباه محضه.من امتحانش کردم؛دیگه اون حس قبلی رو نمی تونید داشته باشید.چون قبلاً اون حس رو کشتید.پس اگه یهوبه ذهنتون رسید که از اول تا آخر یه کتاب شعر رو بخونید؛حتماً این کار رو انجام بدید.
نظرات 3 + ارسال نظر
امید شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:51 ب.ظ http://azady.blogsky.com

آگاهی . آزادی .. عدالت ...

morteza شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:39 ب.ظ http://raavi.blogsky.com

salam firooze khanom
arzam be khedmate mobarake shoma a
are aks e ro avaz kardam
khush halam ke in ghadar havaset bode afarin
dar morede mosaferat ham arz konam daneshgahe man dar haghighat mosaferat hast chon 2 3 saat ta shahram fasele dare
dar har hal mamnon baz ke miyay soraghe ma
toye emtahanatet movafagh bashi
morteza mohandese ayande lol
bye

[ بدون نام ] شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:58 ب.ظ http://maryama.blogspot.com

من مریمم باهاتم خیلی خیلی موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد