من دیشب با مامان و ندا نرفتم عروسی،اونم فقط به خاطر این که فکر میکردم صبح زود باید برم شرکت.تاریخ و زمان و حساب کتاب از دستم در رفته.من نمی دونم چرا اینقدر الکی مجنون بازی در میارم.مثلاً همین دیروز،قرار بود اون،" یکی "دیروز لینک بشه اما من یادم رفت.به هر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیرن تازست.خب یکی...
12 ساعت بعد....
امشب رفتم پاتختی همون عروسی دیشبی.جای شما خالی خوش گذشت.توی این مهمونیه،هی من فکر میکردم کدوم پسر پادشاهی قراره بیاد این مریم(دختر دایی مامانم) رو برداره،از بس که این دختر خوشگل و ناز و خوش پوش و خوش سلیقه و فوق لیسانس و پولدار و(البته باباش پولداره،خودش حقوق بگیره...)و یک عالمه دیگه از این محاسن دار هست.
دوباره 12 ساعت بعد...
وای که امروز چقدر از خوندن کلمه مفتکی خندیدم
،silvery جونم،تو هم خیلی بامزه ای ها...آهان یه چیز دیگه،الان کلی سر حال و شارژ هستم،هر که میخواد عیب و ایراد بگیره،بیاد که ظرفیت شنیدنش رو دارم،اما بعدش رو خدا عالمه،ممکنه مثل بمب عمل کنم.راستی صبحتون به خیر........
8 ساعت بعد...
نمیدونم این مطلب چه نحوستی گرفته که هیچ جوری
publish نمیشه.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام.شما
http://toranj.blogsky.com
رومیشناسید؟
من نفهمیدم ... ایراد بگیریم بعد در بریم؟
کم پیدائی