1- من نمی دونم ...یعنی مریم اونقدر خنگه که فکر کرده من اونقدر خنگم که نمی فهمم منظورش من بودم یا واقعاً منم یکی از اون آدمهای متحرک مجسمه ای بودم...با همه این تفاصیل دلم واسه اش تنگ میشه..

2-باز این دانشگاه شروع شد و این سر دردهای منم شروع شد...

امروز سر کلاس شبکه همش خط تمرین کردم.چقدر خوبه که کلاس خلوته و این پسرا نمیتونن شیطونی کنن و هی میخ توی اعصاب این استاده بکنن...من واقعاً چندشم میشه و قتی بچه ها این استاد رو سر کار میذارن.قبول دارم که کلاسش واقعاً مزخرف و به درد نخوره ولی این دلیل نمیشه ما احترام اونو نگه نداریم...میدونید بعضی ها اونقدر تربیت خانوادگی ندارن که تفاوت شوخی و شیطونی رو با بی احترامی بدونن...

3- من جونمم که در نیاد باید این درس واسط کاربر رو با دهقان بگیرم.دلیل اول:من مجبورم یه درس اختیاری بگیرم،کلاس اخوان که پر شده اونم فقط به خاطر این که خانمه خوشگله و زیاد سخت هم نمی گیره...امکان هم نداره که معماری پیشرفته رو بگیرم،استادش واقعاً بی شخصیت و بی ادب و بی سواده،درسشم که نگو،همش حفظیه...مگه عقلم رو از دست دادم.و اما واسط میمونه که به دو دلیل میگیرمش:اول اینکه کلاسش خلوته،چون بچه ها میترسن بیوفتن.دوم این که استاده خوب درس میده...حالا صد بارم که این آرزو و سحر خودشون رو نکشن که خودتو بدبخت نکن؛مرغ یه پا داره و نرود میخ آهنین در سنگ...

4-بی خیالیمه که منو کشته...سه شنبه باید گزارش کارآموزیم رو تحویل بدم اما من هنوز چرک نویسم هم تموم نشده،چه برسه به تایپ و بقیه موارد...

نظرات 3 + ارسال نظر
ققنوس یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:01 ب.ظ

کاش منم تو دانشگاه بودم :( هییی.... :(

نقره ای دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:47 ق.ظ http://silverheart.blogsky.com

بی خیالیت ... ما رو هم کشته!!

مریم دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:04 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

۱-جدی منظورش تو بود؟بهت نمیاد.
۲-باز این مدرسه شروع شد .فقط ما مختلط نیستیم!
۳-برو خدا رو شکر کن بازم خودتون انتخاب می کنین.ما رو چی میگی؟
۴-باباتو که از من هم بی خیالتری.
شاد باشی فیروزه جونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد