وای که امروز چقدر از خوندن وبلاگاتون خندیدم:
silvery 1
جون که بعد عمری سوار اتوبوس شدن، سر یه مشت آدم محترم داد زدن.البته اگه من جای اون آقای مهترم بودم،یه ذره بیشتر تشکر میکردم.من حدس میرنم که اون آقای مهترم در آینده به گروه آقایون محترم بپیونده...2-فرزانه جونمم که دیگه هیچی.واقعاً دیگه داشتم از خنده منفجر میشدم...ولی ببین فرزانه جون،برو خدا رو شکر کن که به جای اسبه،الاغ نبوده...وگرنه مریم معلوم نبود چی میخواست جوابت رو بده!!!!!!!!آخه الاغ رو هر چی هم که بشوری اسب نمیشه...
3-و در آخر این آقای حامد که آرمان گراییش همه رو کشته...فقط یه عیب وجود داره،اونم این که سقوط آزاد داره و اصولاً آخر عاقبت نداره...
4-وای این مریم جونمم که الهی قربونش برم،یه شعر خوشگل گفته که واقعاً خیلی تکه...راستی مریم جون هنوزم میخوای این
blogsky رو هک کنیم....
به ما هم سر بزنید خوشحال می شویم .موفق باشید
آره بعدش اسبه رو تو خواب دیدم خودشو خوووب شسته بود.
پس معلومه خوشبخت میشم نه؟
درود بر شما!
جالب است٬ بیشتر بیاندیشید!
بدرود!
مرسی که وبلاگ من رو خوندی و نخندیدی
یه سرم به من بزنین...
مطلب آخری شاید خنده دار باشه...
به خوندنش می ارزه.
من «آقای حامد» هستم!! چه بامزه!!
الان کلی سرخ شدم.کلی هم شاد شدم.اگه پایه ای بیا بریم بلاگ اسکای رو هک کنیم!