عجب غلطی کردم که واسط رو گرفتم،10 نمره پروژه!!!!!!!!!چه خبره؟؟؟!!!حالا دات نت رو از کدوم گوری یاد بگیرم.....اِ اِ اِ ..تو رو خدا نگاه کن،چرا این جامدادی و کیفم کثیف شده.!!وقتی مجبور شدی هی بشوریشون،اون وقت چشمت کور میشه،دیگه با کلاس بازیت نمیاد،آدم میشی(زهی خیال باطل...).....پس من کی میرسم ته این اتاق رو جارو بزنم،قالیچه رو هم که لوله کردم،انداختم زیر تخت.بابا مگه این گزارش کارآموزی تموم میشه.اَه اَه...چقدر وقتم رو گرفته و خواهد گرفت...این حذف و اضافه کوفتی چرا افتاد شنبه(چه بی ادب شدم!!!!).منم که اصلاً یادم نیست این آز منطقی رو با کدوم گروه گرفتم.جداً چقدر شوتم!!!!وای وای..ترم دیگه رو بگو که 5 تا آزمایشگاه باید بگیرم،همه اشم که برنامه نویسی داره.نکنه به خاطر آزمایشگاه 9 ترمه بشم.!!اصلاً به جهنم،حالا مثلاً اگه نشم چه شق القمری قراره بکنم...وای چقدر هوس دلمه کردم،چقدر دلم برای برگ انگور تنگ شده.الان فصلشه یا نه؟؟؟؟؟....وای الهی قربون اون بچه نازه که امروز تو اتوبوس دیدمش برم.موهای قهوه ای روشن.یه دماغه ریز میزه.چشم های مشکی با یه چهره ی صورتی. جثه کوچیک با استخون بندی ظریف و باریک..با یه سارافون ناز آبی..چقدر ملوس بود.خیلی شبیه به بچگی های خودم،با این تفاوت که رنگ چشمای من قهوه ای روشن بوده.به خاطر همین بچهه از بچگی های من خوشگل تر بود.حیف که بچه ها همیشه با ماماناشون هستن و آدم نمیتونه ببوستشون.ای بابا باز که من رمانتیک شدم....راستی چه عجب این کامپیوترم بعد از یک ماه از روی زمین ولو بودن، روی میز منتقل شد...چه آدم مزخرفیم من،به جای این که به گزارش کارآموزیم برسم دارم اینا رو مینویسم.چقدر من تو این وبلاگم نق این گزارش رو زدم.چه بامزه!!!چه تایپم سریع شده،اونم بدون برچسب فارسی...ای بابا ،چرا یادم نمیاد واسه پروژه ریز پردازنده چی چی رو باید
search کنم....
کيبورد منم برچسب نداره ولی منم تایپم تنده :) ... بابا پروزه ... کی ميشه منم برم دانشگاه به منم از اين پروزه ها بدن ؟؟؟!! من که کلی ذوق مرگ ميشم ... من همين الانشم که پروژه ندارم راجه به سخت افزار مقاله مينويسم :))
ميگما وقت کردی يه کم غر بزن.
خوب؟؟
سلام
این همه فکر و احساس تو چه مدت زمانی به ذهنت رسیده ؟
پیشنهاد می کنم کمی به خودت استراحت ذهنی بدی ...
راستی این بار که فقط به خاطر تو ریز نوشتم و سر و صدای همه در اومد نیومدی ببینی ... یادت باشه .
سربلند و پر کار بمونی .
microprocessor! وقتی اسمش و می شنوم یاد کار آموزیم می افتم – البته کار آموزی ِ هنرستان. آخه به خاطر همین نزدیک بود کار آموزیم و لغو کنن
خیلی پراکنده بود!توش گم شدم.وقتی رسید به اون بچه هه پیدا شدم!آخ که چقدر بچه ها رو دوست دارم!