...
منم من،سنگ تیپاخورده ی رنجور.
منم دشنام پست آفرینش،نغمه ی ناجور.
نه از رومم،نه از زنگم،همان بیرنگِ بیرنگم.
...
اخوان ثالث
..................................................................
از این که میدیدم هیچ کاری نمیتونم انجام بدم عصبی شده بودم.خون هیچ جوری بند نمی یومد...هر چقدر باند رو روی دستش فشار میدادم تا خون بند بیاد تا دوباره باند رو برمیداشتم،خون جاری میشد.به خاطر آسپرین هایی هست که مجبوره بخوره...بدنم کرخت شده بود.یخ کرده بودم.اما دستم نمی لرزید. دفعه اولم نبود که این کار رو میکردم.بابا همیشه دستاش رو میبرید ولی حالا اوضاع فرق داشت.زخمش نیم سانتیمتر هم نبود اما مجبور شدم سه تا چسب زخم بهش بزنم تا خون ها فوران نکنه..........بعدش مجبور شدم یه آب قند اول برای خودم درست کنم.....
..............................................................
میدونید.معلوم میشه کسایی که شعر دیروزی رو خونده بودن،خیلی سَر سَری خونده بودن که حتی متوجه اشتباه بودن جمله نشده بودن...کلمه شادی رو دیروز جا انداخته بودم.راستی کسی شعرای اخوان رو خونده؟؟؟؟
................................................................
همان بیرنگِ بیرنگم...
از صبح این یه جمله افتاده تو دهنم و هی تکرارش میکنم........
سلام - الان بابا حالش خوب؟
سلام
۱. توی نوشته هات هیچ وقت صحبت از مادرت نمی کنی کار خونه هم که زیاد انجام میدی قضیه چیه؟
۲. جایزه ی ۱.۳ میلیون دلاری خانوم عبادی رو به تمام جماعت نرمتنان از جمله جنابعالی تبریک می گم!
۳. من اصلا اهل شعر نیستم، حتی شعرای نوی همولایتی ها، پس این غلط گیری ها رو شرمنده!!
بی رنگ مثه شیشه و بی رنگ مثه آب زلال
درود بر شما!
نفس کینست...
آری٬ ما خود هیچیم و ما خود وجودیم٬ ما هیچ نیستیم و ما اوییم٬ ما در میان نیستیم و ما همه چیز را در میان گرفته ایم...
بیاندیشید٬ بدرود!
سلام
نداشتن رنگ و ریا که دلیل پستی نیست ...
سربلند باشی .