برام عجیبه...نمیدونم چرا به خاطر خیط کردن اون پسره،چرا تا حالا عذاب وجدان نگرفتم!!!!
من و دوست جون و دو تا دیگه از پسرا چون جلسه اول آزمایشگاه نرفتیم،بالاجبار برای انجام آزمایشها توی یه گروه افتادیم.بماند که هر دو طرف چقدر تلاش کردن که گروه بین گروه های دیگه پخش بشن،اما استاد ما یه پا داشت.این جریانی که میخوام بگم این هفته که آز داشتیم اتفاق افتاد.
نمیدونم بحث سر چی شد که که همگروهی ما،آقای میم با ادعای زیاد گفتن که استاد مدار منطقیمون نقشه کارنو رو اشتباه بهمون یاد داده و اینی که من الان میگم درسته.منم که جونم در بیاد از پسرای پر مدعا نباید کم بیارم.به خاطر همین گفتم: نخیر،با عرض شرمندگی هر دو روش درست هستن.اونم اتفاقاً از اون پسرایی بود که جونش در میومد نباید از یه دختر کم بیاره،بنابرین اونم گفت:اشتباه میکنین،من چند تا کتاب خوندم و هیچ کدوم از روش استاد استفاده نکرده بودن.منم با کنایه گفتم:بازم شرمنده،ولی من هر دو روش رو توی کتابا دیدم و هر دو هم درست جواب میدن.اونم خیلی ریلکس
گفت:من با روش خودم از این درس نمره 20 گرفتم.دیدم خیلی داره واسمون اِفه میاد،آخه من یادم بود که وقتی نمره ها رو به برد زدن، من بالاترین نمره رو از این درس آورده بودم.....به خاطر همین با طعنه بهش گفتم :دوباره شرمنده،نمره top کلاس رو من اوردم اونم با ۵/۱۹ .آقا اینو که نگفتم،اون یکی پسر گروهمون شروع کرد قاه قاه خندیدن و ریسه رفتن(من نمیدونم چرا این پسرا اینقدر خوششون میاد یه دختر یه پسر دیگه رو خیط کنه!!!!!!!!!!!!).هیچی دیگه،پسره کلی غیرتی شد و گفت شرط میبندیم روی شیرینی یا پیتزا.منم که از خودم اطمینان داشتم گفتم قبول.آقا رفت پرینت کارنامه اش رو گرفت و همون جا سر کلاس گذاشت روبروم.20 بود.بعدش گفت:چی میفرماین نمره top کلاس.منم گفتم:این بیشتر از این که نشون بده من نمره top کلاس رو نیووردم،نشون میده شما از استاد نمره گرفتین.برای اینکه همه میدونن وقتی نمره ها رو روی برد زدن،نمره من بالاترین بود.میتونید از همه بپرسین.حالا به جای این که بهم پیتزا بدین،بهم یاد بدین چه جوری از استاد نمره میگیرین!!!!!!!!حالا بقیه هم گروهی هامون هم هی هر هر میخندیدن.
میدونید وقتی بحث حیثیتی هست،مخصوصاً اگه یه طرف یا هر دو طرف بحث پسر هستن،خنده و مسخره کردن بدترین کاره.آخه پسرا مرده اینن که کلاس بذارن.ما ها نباید خیلی خیطشون کنیم.آخه غرورشون بد جوری جریحه دار میشه.من اکثراً کلاس گذاشتنشون رو تحمل میکنم و سعی میکنم هیچی نگم،ولی نمیدونم چرا این دفعه این طوری نشد.......
...............................................................................
آخر شب که دارین از سرما لِک لِک میلرزین،نرین سر یخچال بستنی بخورین.من امتحان کردم،پشیمون میشین...
این هفته مصرف دستمال کاغذیم خیلی بالا رفته.یه جعبه دستمال کاغذی به خاطر ونگ هایی که زدم،حروم شد.یه جعبع اش هم حالا که سرما خوردم و به فق فق افتادم.......

نظرات 11 + ارسال نظر
ترنج پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ق.ظ http://nartor.persianblog.com

سلااااااام...با حال بود..دمت گرم ..ایول

ترنج پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:09 ق.ظ http://nartor.persianblog.com

سلااااااام...با حال بود..دمت گرم ..ایول

مرتضی پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ق.ظ http://mortezaa.blogsky.com

اولین بار از متنت واقعا لذت می برم
من با این حساب دخترم چون اهل کلاس گذاشتن جلو دخترا تیستم چون ارزش زن بالاتر از این ها ست در نظرم
گریه کردی این هفته ...
نازی
خدا یارت باشه
بای

مسیح پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:34 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com/

سلام

چی بگم ... دل پسر مردمو شکستی ... حالا هم دلت براش می سوزه ...

بعد از این جور موقعیتا باید یه کم حواسمونو بیشتر جمع کنیم ...


ترحم زیادی و سنگدلی زیادی هر دوش کار دست آدم می ده ...

سربلند و بی نیاز از دستمال کاغذی باشی .




دیوانه پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

از دسته تو باید مواظب خودمون باشیم با ما بحثت نشه !
داداش من هر شب بستنی می خوری .
منم فکر می کنم اون مشکل داره

آرش پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:56 ق.ظ http://www.arash.ontheweb.com

نه بابا این خبرها هم نیست .
یادمه اون زمونها که جوون بودیم توی آز منطقی دو تا دختر بغل دستمون بودن ( گروه بغلی ) . جلسه دوم بود و استاد هم یه آدم جوون اوسکول بود . مدار هم ساختن یه NAND ساده با آی سی ۷۴۰۰ بود . آقا ما سریع مدار رو بستیم بعدش دیدیم این گروه بغلیمون (همون دختر ها ) هی دارن با خودشون کلنجار میرن .بعد از چند دقیقه یکی از اون دختر ها اومد پیش ما و گفت بچه ها شما سیم سوسماری اضافه ندارین ؟ ما هم همشون رو لازم داشتیم و بهشون گفتیم که خب از سیمهای ground وردارین و همه رو به زمین اسکوپ وصل کنین . یه ده دقیقه از این ماجرا گذشت دیدیم دوباره دختره اومد گفت : شما جواب گرفتین ؟ ما هم که داشتیم ۲ تا آزمایش بعدش رو انحام میدادیم گفتیم چطور مگه ؟ گفت آخه ما هر کاری میکنیم جواب نمیگیریم . ما هم رفتیم که مدارشون رو ببینیم . واقعا صحنه فجیع بود . به ظاهر همه چی درست بود ولی با یه کم دقت کم کم داشت گند کار مشخص میشد . اولا که آی سی رو بر عکس زده بودن ( groung رو جای vccو vcc رو جای ground ) بعدش هم دیده که همه پایه های آی سی رو با سیم به هم وصل کردن . وااااااااااااای خدا اینها دیگه چه پدیده هایی هستن .دیگه داشتم از خنده میترکیدم ولی جلوی خودمو گرفتم اما با دیدن یه صحنه دیگه دیگه منفجر شدم !!! اون موقع که به اون احمق ها گفتیم که زمینشون رو به زمین اسکوپ وصل کنن ؛ اونوقت اونها زمین probe رو به زمین اسکوپ وصل کرده بودن و خیال کرده بودن که زمین کل مدار حالا به هم وصله ....!!!! حالا شما حساب کنید که اینها با این گاگولیشون که بیشتر از لامپ خلا نمیفهمیدن فاینال یکیشون شد ۱۸.۵ و یکی دیگشون ۱۹ .
حالا تو پسر ها رو مسخره میکنی که الکی نمره میگیرن ؟ به خدا هیچکی الکی تر از شما دخترا توی دانشگاه نمره نمیگیره ........

ققنوس پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:53 ب.ظ

من که تاحالا کسیو خیط نکردم ببینم چه جوریاس ...

مریم پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:51 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

حالا بالاخره پیتزا دادی یا شیرینی خوردی؟یا بالعکس؟بابا خوبیت نداره با پسرا در بیفتی!آخر و عاقبت نداره مادر!!!!خودم برات دستمال کاغذی می خرم.

فرزانه پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:02 ب.ظ http://ffarzaneh.blogspot.com

اینا همش به خاطر رمضونه...

گیلاس جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:52 ق.ظ http://gilaas.blogspot.com


1. من اصولا این در افتادن با پسرها رو ، اونهم در دانشگاه رو تابحال امتحان نکردم.. ( زیادی صلح طلبم ! )
2. خوبی بستنی خوردن آخر شب اینه که دیگه تا صبح از سرما خوابت نمیبره و مجبور میشی ، تمرین های انبار شده ی آنالیز عددیت رو حل کنی..


شقلیق جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ق.ظ http://bachetheatrey.persianblog.com

سلام گلکم! یه سر بیا اینورا.خوش باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد