امروز وقتی سوار اتوبوس شدم که برم دانشگاه یه نگاه به خودم انداختم.کفش سفید،شلوار لی آبیِ روشن،مانتوی صورمه ای،یه ژاکت صورمه ای و یه کیف سبز روشن...وسط اتوبوس شروع کردم هرهر به خودم خندیدن....امروز برای تنوع مانتو و شلوار و کفشم رو عوض کرده بودم اما چون عجله داشتم یادم رفته بود کیف مشکیم رو بردارم و حالا داشتم به تیپ جوادی که با این کیف سبز پیدا کرده بودم می خندیدم.البته این خنده به اینجا ختم نشد،دانشگاه هم که رسیدم به عالم و ادم این موضوع رو گفتم تا بازم بخندیم.....
آرزو دیشب رفته بود یه کیف بی ریخت خریده بود.خودشم اینو میدونست.خودش میگفت نمیدونم دیشب چی تو سرم خورده بود که اینقدر بد سلیقه شده بودم.ازم پرسید خیلی ضایع است.گفتم:خیلی،اگه میتونی عوضش کن...بهم میگه:کوفت،مجبوری همیشه راستش رو بگی...نمیدونم چرا مردم دوست دارن که بقیه بهشون دروغ بگن.خیلیا رو دیدم که وقتی یکی ازشون میپرسه این خوشکله یا نه؟بهش میگن:آره ،خیلی خوشکله.اما همین که طرف ازشون دور میشه،زُل میزنن تو چشات و میگن:اَه اَه چقدر زشت بود....من از این کار بدم میاد.اصلاً چندشم میشه.هیشه به طرفم راستش رو میگم،حتی اگه خوشش نیاد...اصلا دوست ندارم الکی دلش رو خوش کنم و بعداً اجازه بدم ملت بهش بخندن...(چقدر ور زدم،اَه...)
امشب یه دل سیر تاب سواری کردم،اونم توی خونمون،(الهی بابام 4000 ساله بشه که امروز این تاب رو درست کرد).باد سرد توی صورتم میخورد و موهام رو توی هوا پخش میکرد...آی کیف داشت.الهی خدا نصیبِ همه تون کنه...
شنبه کنفرانس معماری دارم.تازه امروز موضوع رو از استاد گرفتم و با اعتماد به نفس هم،همون لحظه اعلام کردم که شنبه کنفرانس میدم.استاده پیش خودش میگه این دختره مخش تاب بر میداره!!!!
وایییییییی این درس کامپایلر عجب شیرینه.عین بازی ریاضی میمونه...باید مغزت رو بکار بندازی و فکر کنی،نه اینکه مثل خر حفظ کنی...(توجه کردین من چقدر بی ادب شدم،همش میگم عین خر...چرا یکی تون نمیاد بگه:یه ذره با ادب باش....من باید حتماً بهتون بگم!!!!!)
این شعر رو نیم ساعت پیش کشفیدم،یه حس رنجش توشه،نه؟:
**قاصدک
قاصدک!هان،چه خبر آوردی؟
از کجا،وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ،اما اما
گردِ بام ودرِ من
بی ثمر میگردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری-باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که تو را منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب.
قاصد تجربه های همه تلخ،
با دلم میگوید
که دورغی تو،دروغ؛
که فریبی تو،فریب.
قاصدک!هان،ولی...آخر..ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام،آی!کجا رفتی؟آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی،جایی؟
در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خُردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
«اخوان ثالث»

نظرات 9 + ارسال نظر
پولاد همایونی پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:14 ق.ظ http://siperisk.blogsky.com

با درود !
متن « چگونه فمینیست شدم ؟ » را در سیپریسک بخوانید و دیدگاه خود را درباره پدیده ی نابرابری زنان و مردان و اینکه فمینیست را چگونه می بینید، بیان نمایید.

سپاسگزارم.

دیوانه پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:31 ق.ظ http://divane.blogsky.com

گفتی تاب بازی ؛ یاد روزایی افتادم که حتی تو برف
می رفتیم یک پارک خلوت و تا می شد تاب می خوردیم .و دونبال هم می کردیم توی نیمه های شب که نگگند این چهار تا حرس گنده را نیگاه . وای دوستای سایه روشنیم

مرتضی پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ق.ظ http://mortezaa.blogsky.com

فونتت بزرگ سورمه ای درسته
کیف سبزم ضایع نیست
ی چیز دیگه ضایع است ...
همین
بای

مسیح پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:37 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com/



...

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

...

قشنگه ...

تاب بازی مبارک .

قدر این بابا رو بدونیا .

راستی می شه به منم از اون حرفای راستت بزنی ؟

...

سربلند بمونی .


فرزانه پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ب.ظ http://ffarzaneh.blogspot.com

خوب کاری کردی افرین....

لطیفه پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 06:59 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

سلام
به نظر من که ظاهر اصلا اهمیت نداره
هستند دخترایی که روز جمعه همه چیزشونو می شورند چون لباس اضافه ندارند
به اون طرف قضیه هم فکر کن

شقایق پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:10 ب.ظ http://bachetheatrey.persianblog.com

سلام فیروزه خانم.سر نمی زنی گلک!لینکم پیشکش.

نگار پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:19 ب.ظ http://rima-34.persianblog.com

سلام . آدرس وبلاگ شما رو تو کامنت های بابک دیدم . صادق بودن خیلی خوبه . به شرط اینکه منصفانه باشه . چیزی که برای بابک نوشته بودی حقیقت نداشت . به نظر من داستان های بابک فقط یه روزنه ی خیلی کوچیک به یه دنیای خیلی بزرگه . ما این حقو نداریم با همین روزنه ی کوچیک به قضاوت برای اون دنیا بشینیم ... موفق باشید .

منصور جمعه 23 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:41 ب.ظ http://hamsafarbamowj.persianblog.com

امیدوارم همیشه پوپکها خبرهای خوب برات بیارند... وبلاگ خوبی داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد