من؟
من حالم خیلی خوبه!!!
اصلاً هم سرم درد نمیکنه که...
اصلاً هم هیچ کس صبح تا شب بهم نگفت چهرت اَخمه که...
اصلاً هم صبح کله سحر مامانم دعوام نکرد که...
اصلاً هم کلاس جبرانی اول صبحمون کنسل نشد که...
اصلاً هم استاده سر کارمون نذاشته بود که....
اصلاً هم من و دوست جون عصبانی نشدیم که...
اصلاً هم بعدش عین معیوب العقل ها برنگشتیم خونه که....
اصلاً هم عین خل ها،ظهر دوباره برنگشتیم دانشگاه که...
اصلاً هم نگران نیستم که...
اصلاً هم درس نخونده ندارم که،مخصوصاً ریز و معماری...
اصلاً هم شونصد تا پروژه ندارم که...
اصلاً هم کنفرانس نباید بدم که....
اصلاً هم سرم درد نمیکنه که...
اصلاً هم دو تا استامینوفن ننداختم بالا که....
اصلاً هم دپرس نیستم....
اصلاً هم این نوشته ام از نوشته ایشون تاثیر نپذیرفته که......
گفتم که:الان کلی بشاش و سرحالم....
................................................................................
تنها اتفاق خوشایند و شیرینی که امشب افتاد اینه که دوست جون با من آشتی شد...اطمینان داشتم که امکان نداره دو تا دختر نتونن مشکلاتشون رو با هم حل نکنن و با هم کنار نیان.... ممنون مریم جونم...
................
سلام. منم اصلاْ وبلاگ تو رو ندیدم...
اصلاْ هم خودم وبلاگ ندارم...
اصلاْ دوست ندارم تو به وبلاگ من سر بزنی...
اما اگه بیای خوشحال میشم
سلام
دستت درد نکنه ... وبلاگ باحال و جذابی رو معرفی کردی .
سربلند بمونی .
منم که اصلا دلم برای فیروزه تنگ نشده که..
خوشم میاد که هیچ اتفاق بدی برات نیفتاده و تو هم هیچ کسل نیستی !
( وقتی قرار باشه که روز بدی داشته باشی ؛ از زمین و آسمون برات میباره .. این رو بارها تجربه کردم )
بازم سلام
البته اصلا هم غیبت نداریا ...
خدا لعنت کنه درسای دردسرسازو ...
سربلند باشی .
به درد من دچار شدین؟؟؟ راستس اون پایین درباره منم که نوشتین!!!
سلام...با مزه نوشتی....منم اصلا اینجا نیومدم که :)...خوش باشید و همیشه دوست فرشته های نازنازی....
شیرینی آشتی کنون نمی دین :دی !