-- درسته که وقتی عصبی هستم،سکوت زجر آورترین کاره،ولی مناسبترین کاره.برای اینکه من تیکه تیکه از محتویات ذهنم رو میریزم بیرون و اونا اصلاً به هم ربط ندارن.ولی ظاهراً کسایی که اونو میخونن،همه اش رو به هم ربط میدن و درست برعکس برداشت میکنن...
--چرا من یادم رفته بود که قدیما این جور مواقع چیکار میکردم ....
نمیدونم...
باید فکر کنم...
--الان تمام سلول های وجود من آرزو میکنن کاش میتونستن ساعتها به دریا خیره بشن...

نظرات 4 + ارسال نظر
مرتضی چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ب.ظ http://mortezaa.blogsky.com

چه با احساسی دختر و چهمتین اما من رو جزو اونا ندون من آدمیمی که عین حرف دل آدم رو می فهمم چون با چشم دل می خونمشون ... بای

مسیح پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:56 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com/

سلام

فکر کنم تا اونجا من یادمه تا می تونستی به محتویات یخچال و آشپزخونه آسیب می رسوندی و بعدش یه مدت رژیم می گرفتی !!!

اگه دریا دم دست نیست یه دریا پر از ستاره بالای سرمونه ...

درسته که تو تهرون نمی شه آسمونو درست و حسابی دید ولی پیشنهاد می کنم گاهی بهش نیم نگاهی بندازی .

دست کمی از دریا و امواج آرامش بخشش نداره .

سربلند بمونی و ایرونی .

مریم پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:38 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

سکوت متن ساده ای است که معمولا اشتباه خوانده می شود.

ققنوس پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:18 ب.ظ

پس هنوز می خوای بری شمال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد