یه چیز خیلی بامزه ای کشفیدم.این که اگه من یه خواسته ای رو در نظر بگیرم و اونو هدف خودم قرار بدم و با تموم انرژیم برای رسیدن به اون هدف تلاش کنم،مطمئناً موفق نمیشم.چرا؟؟؟نمیدونم.ولی بارها این موضوع برام ثابت شده.بقیه موفقیت های نسبیم(چون موفقیت هایی نبودن که من با اراده و تصمیم خودم بهشون رسیده باشم)رو مدیونِ بی خیالی هام،سر به هوایی هام و ریلکس بودن بیش از حدم هستم.میدونید،همه ی اینا به طرز وحشتناکی مسخره و مضحک و دردناکه....
شستن سرامیک ها با وایتکس نتیجه ی عالی ای داره،البته با دستکش و ماسک.....
گل نرکس های روی میزم کاملاً خشک شدن ولی هنوز خشگلن و من دلم نمیاد بندازمشون دور.آخه کی میاد گل رو بندازه سطل آشغالی،هر چقدر هم که خشک و پژمرده شده باشه....من از این حرکت،جداً انزجار دارم....
هیچ وقت سلیقه ی دیگران رو جدی نگیرید،چون اون سلیقه ی اوناست نه شما.بنابراین خیلی راحت میتونید،فیلمی که با سلیقه یکی دیگه انتخاب شده، رو نیمه کاره رها کنید.و مدام مسخره بنامیدَش...
عسل بانو / عسل گیسو / عسل چشم/ منو یاد خودم بنداز دوباره/ بذار از ابر سنگین نگاهم /بازم بارون دلتنگی بباره.....
چه شعر مضحکی جداً....فکر نمیکنید زیادی عسلیه....ببخشید،عسل گیسو دیگه چه صیغه ایه؟؟؟؟؟
بوی فندوق سوخته میدم...آخه مامان بزرگم واسم تجویز کرده....چرا نباید بذارم مامان بزرگم دلش خوش باشه...
«برنامه کودک امروز هم پینوکیو ندارد.
خیالتان راحت باشد!
هرگز به یادتان نمی آورم دماغتان دراز شده است.»
"شهرام بهمنی"
دوست عزیزم با خیال راحت به دروغات ادامه بده،امکان نداره به روت بیارم که دماغت تا چه اندازه،دراز شده....
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری امیدوارم همیشه بتونی با صبر و حوصله ادامش بدی و به اوج موفقیت برسی.
بازم بهت سر میزنم......موفق باشی...... خدانگهدار.
اما اینک میخواهم تو را ، تو را که می شناختم....
به کردار گلی که نامش را نمی دانم ،....
یک بار دیگر به خاطر آورم و بنمایم به آنها ، آن گریز پا....
دخترک همبازیِ زیبای جیغ بلند .....
نخست ، بانوی رقصنده ای ناگهان پیکرش را....
مردد نگه داشت ، گوئی کسی جوان بودنش را در فلزِ مذاب....
می ریخت . سوگوار گوش سپرده بود . -....
آنگاه ، از آن همه دارایی والا ، موسیقی به دلِ دگرگونش فرو افتاد .....
ناخوشی نزدیک بود . و نیز مغلوب سایه ها .....
خون ، در تاریکی ، روان گشت . اما ، چون مظنون گریز پا ، ....
به جانب بهارانِ طبیعی اش پیش تاخت .....
مدام و مدام ، در درنگهای تاریک و هبوط....
برقی زمینی می درخشید . تا از پی تپیدنی هراسناک....
بی امید به دروازه چارتاق ، پا نهاد ...
سلام خیلی بلاگ جالب و خوش آیندی داری موفق باشی
7 تا دراز شده
سلام دوست من .
ممنون که به من سر زدی
تنهایی بد نیستش به شرطی کهخیلی هم تنها نباشی .یعنی لااقل تو خونه خواهر برادرت دوروبرت باشن
بازم سر بزن بابای
تو هم مثل من گل نرگس خشک شده داری رو میزت؟ :O
مگه عسل چشه ؟ به این شیرینی ! :دی
بعدا باید سر صبر همه ی مطلبهاتو بخونم.تو کافی نت که نمیشه نوشته های بارونی خوشگلت رو خوند.گفتم نگی بی معرفته.
عسل گیسو که صیغه نیست٬عقد دائمه !!!