*شنیدی میگن:«بگی،باور میکنم.تکرار کنی،شک میکنم.اصرار کنی،رد میکنم.».عزیزم تو هم جزو همون مواردی.چرا بیخود اصرار میکنی؟؟؟؟؟؟
*بعضی وقتا پیش میاد،میبینی اشتباه فکر کردی.اشتباه قضاوت کردی....فکر میکردم معصومیت داره.نمیدونم الان دیگه نداره یا از اولش هم نداشت....میدونی،چندان هم مهم نیست.هیچ وقت نبوده.....تو هم که داری اینا رو میخونی،فراموشش کن.....
*توت فرنگیا دارن به ثمر میرسن.من و گنجشکا تنهایی از پس همه ی بوته ها برمیاییم.نا گفته نَمونه گنجشکا خیلی شکموتَرن!!!!!!
*پروردگار من،خدا وکیلی خودت بگو،جانور قحطی بود که ما آدمیزاد ها رو آفریدی؟؟؟؟من همیشه دلم میخواست یکی از آن یاس های سپید،روی آن بوته های سبز بزرگ باشم....چطور دلت آمد؟؟؟
*این روزها،خیلی زیاد،شنل قرمزی های کوچولویی رو میبینم که گرگ های شکم گنده قورتشون دادن....
خیلی خوب میتوانم بفهمم که چه جوری این بلا،سرِ نازنینِ احمق من اومده.نمی تونم بر او خُرده بگیرم.ما دخترها،همه مان به یک اندازه احمقیم!!!!.....
*چشم باز و راه دراز!!!بال بال زدن من بیهوده است،تذکر دادن هم بی فایده هست.....من خودم این راه را با لاقیدی طی میکنم،چگونه انتظار داری بگویم اشتباه میکند ،دیگ به دیگ میگوید روت سیاه!!!!!.....
*اشتباه برداشت نکن... من آرومم.زندگی آرومه.هیچی نیست.تهیِ تهی!!خالیِ خالی....
باور میکنی نگران هم نیستم.ناامید هم نیستم.امیدوار هم نیستم!!!احساس پوچی نمیکنم،اما احساس خلا بودن رو میکنم...
*سعی نکن اینایی رو که خوندی،بهم ربط بدی.برای اینکه هیچکومشون هیچ ربطی بهم ندارن....گفتم یه وقت قصه نبافی.....

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 07:59 ب.ظ http://forumiran20.persianblog.com

احمد جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:12 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
زیبا بود.بهت تبریک می گم.افرین.قلم تند و خوبی داری
اما ببین باید بگم ادما وقعا زیبا اند.حتی زیباتر از خدا.
در ضمن دختر ها هم اصلا احمق نیستند...این چه حرفیه؟
خوشحال می شم بیشتر از نظراتت اگاه بشم البته اگر قابل بدونی
شاد و سرافراز و پاینده باشی

کاوه جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:41 ب.ظ http://mybluedreames.blogsky.com

سلام خوبی زیبا نوشتی به من هم سر بزن خوشحال می شم

تیغ ماهی شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:12 ق.ظ http://www.tighmahi.blogspot.com

خوب شد گفتی . داشتم کلنجار می رفتم بهم ربطشون بدم . خوب یه جورایی سخت بود ولی غیر ممکن نبود ... شنل قرمزی و پوچی و چه و چه ...

نقره ای شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 ق.ظ

چرا اینجوری شدی؟؟؟ قبلنا یه جور دیگه بودی!! اونجوری بهتر بود!!

مریم شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:19 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

اتفاقا همه شون یه جورایی به هم ربط دارن.ربطشون هم اینه که همه رو توی همون حالت خلا(من بهش می گم خلسه) نوشتی!

کیان یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:45 ب.ظ http://www.tardidha.blogsky.com

مرا پناه دهید ای...به جای آن شنل قرمزی های کوچک...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد