دو به پنج هستیم.منو مشکلاتم رو میگم.البته به نفع مشکلات.پنج روز پیش منفیِ سه بودیم به پنج،بازم به نفع مشکلات.نگران نباش،من خیلی وقته که برام مهم نیست چند چندیم....یه موضوع جدید پیدا کردم،یه پروژه ی جدید(منظورم موضوع پایانامه نیست).الان یه هفته است.اولش پیشرفتش خوب بود،داشتم به نتایجی میرسیدم.اما یه دردسر جدید سر و کله اش پیدا شد و مانع اون شد که بتونم روش تمرکز کنم.ولی الان وقت مناسبیه.شایدم یه کم اومدم شما ها رو سوال پیچ کردم.هر چند فکر نمیکنم.....تنها دلخوشیم اینه که برم زل بزنم به گل های خوشکل باغچه مون.بهار هم اومد اما این باباهه نرفت یه قوطی رنگ آبی بگیره،تا حوض رو رنگ کنیم.چرا من هیچی نمیگم؟؟......وایساده روبروم و ور میزنه،اِفه میاد،ابراز وجود میکنه.خیلی دلم میخواد توی ذوق شریفش بزنم،اما لیاقت همینم نداره.توی دلم میگم:برو به جهنم.و سکوت میکنم.....توی دو چیز باید لیاقت داشته باشی.اولی در مورد دوست داشتن و محبت قرار گرفتن.و دومی مورد نفرت قرار گرفتن.اگه ظرفیت اولی رو نداری،حداقل سعی کن توی دومی لیاقتش رو پیدا کنی.برای اینکه فقط خوک ها هستن که لیاقت دومی رو هم ندارن.چه نصیحت بی اثری!!تو هم به اندازه ی یک خوک کثیفی.............

خیلی خشک و خشن بود،خودمم داره حالم از این نوشته و از این حسم به هم میخوره.هر وقت مجبور بشم چیزای زیادی رو قورت بدم،همه چی همین قدر خشک و خشن و تهوع انگیز میشه.اما نگران نیستم،همه ی حسهام دوباره برمیگرده سر جاش.به زودی.دوباره میشم همون ادم شیشه ای شکننده...به زودی............

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتیکه یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:14 ب.ظ http://martike.blogsky.com

من ۲۰-۲ عقبم ولی امیدوارم هنووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد