سرم درد میکنه....قراره نق بزنما.حوصله نداری،نخون.....سوم خرداد میان ترم ریاضی مهندسی دارم(چه تاریخ آشنایی!!).یه هفته است دارم بکوب میخونم.میخوام تا دانشگاه میریم کار دیتا بیس پروژه رو انجام بدم اما هنوز در مورد گستردگی پروژه با استاد اختلاف نظر داریم.این استادا هم که کلی خوش به حالشون شده و هی فرت فرت تعطیل میکنن میرن نمایشگاه کتاب!!! اَه نمیدونم چرا سرم درد میکنه....این دوستم که مامانش همین چند وقت پیش فوت شد،خیلی وضعش خیش خراشما ست.دیشب که داشتم باهاش حرف میزدم کاملاً از لحن صداش مشخص بود.به شدت احساس تنهایی میکنه.طفلی کلی ذوق مرگ شد که برای تحقیقات پروژه(بهش میگن آنالیز نیاز) قراره برم بیمارستان.هر چند با استاده به توافق نرسیدیم و استاده گفت در سطح ساختمان پزشکان کار کنی،مناسب تره!!!!!(به جای اینکه من چونه بزنم،اون چونه میزد).خلاصه این دوستم گفت هر چی که به نظرت بامزه و سرگرم کننده هست توی اینترنت،بهم معرفی کن .آخه میگفت از ساعت یازده تا دو بعد از ظهرها که بیمارستانه،کار خاصی نداره و همش توی اینترنت میچرخه.ولی چرخیدنش اونقدر کارساز نبودش که مفهوم لینک رو بدونه.خلاصه این دوست ما هم از این درس خوندنای مفرط اول پزشکی گذشته و سرش فارغ شده.خیلی آروم حرف میزد،خیلی.میبینی نگران کی هستم.این دوست قدیمی که تمام مدت 5 سال رو تلاش کردم تا حذفش کنم.اما نتونستم.هنوز اونقدر آدم بزرگ نشدم که بتونم حذف کنم.هی زر میزنم فقط...........سرم درد میکنه.پس چرا خوب نمیشه!!!!!!باز امروز عین بز نشستم تا دوباره این بچه پررو بیاد حالمو بگیره و کفریم کنه.منم مثل همیشه عین آدمای لال افلیج خفه خون گرفتم.بهتره کارش رو دیگه تکرار نکنه!!!!!......کلی الان زمینه فراهم شده تا افسرده بشم و دوباره برم توی این تیریپ به پوچی رسیدنهای مفرط ام.به خاطر نتیجه های بیخود کنکور فوق بچه ها.قرار بود اگه اینا یه رتبه ی درست و حسابی آوردن،منم عین آدمیزاد بشینم درس بخونم و فوق امتخان بدم.اما خب نتیچه ها دور از انتظار بود.اما حیف که الان وقت ندارم افسرده بشم.فقط سرم درد میکنه......لوسِ ننرِ آشغالِ زبون نفهم.(یادم اومد امروز یکی باز خودشو به نشنیدن زد.یهو آمپرم زد بالا. عجب آدم مزخرف خری هستم من.).......خیلی پررو و بی ادب شدم.نه؟عیب نداره.این یه بار رو می بخشم خودمو.آخه سرم درد میکنه......هی تو.کجایی؟؟؟؟بازم که گمت کردم.(آخه باز دستش رو ول کردم،رفتم دنبال شیطونیم)....این دختر پاک خل شده.همه مون بد جور مستاصل شدیم.ظاهرا صبا و سارا هم همین طوری شدن.ولی نمیشه که برن همه جا جار بزنن.نه بابا.کارشون به روان پزشک نرسیده.هر چند من معتقدم بهتره برای مشاوره پیش یه روان شناس برن....دیگه تمومش کنم؟؟خیلی طولانی شده؟!!!به من چه.من که گفتم نخونیش.تازه تو هم پاک عقلت رو از دست دادی تا اینجا اینا رو خوندی.آدم عاقل اصولا میره پی زندگیش.نه اینکه.........سرررررررم درد میکنهههههههههههههه......................

نظرات 7 + ارسال نظر
۶۲۲ چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:34 ب.ظ http://413.blogsky.com

سلام
فيروزه جان به خودت مصلت باش . اين رو بدون که در همه شرايط در حال امتحان شدنيم . سعی کن در برابر کسای که به شما بدی ميکنن بی تفاوت باشی . عزيزم موفق باشی

احمد چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام
من می خواستم اولین نظرو بدم ولی اون یکی زودتر داد
خدافظ

مرتضی چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:56 ب.ظ http://editor.persianmag.com

بابا لیست موضوعی http://www.persianmag.com/blogsky/

به سایت چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.behsite.com

با سلام و خسته نباشید سایت به سایت با امکانات زیر تاسیس شد
1. ارسال جک نرم افزار و عکس در هر هفته
2. درج مقالات و لینک به مطالب شما در وبلاگ
دارای بخش بزگ دانلود و همچونین آموزش وبلاگ نویسی ، غالب های آماده و امکانات دیگر برای و بلاگ شما و ....
www.behsite.com

هیلا پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:08 ق.ظ http://morteza82.tk

من بگو که گردنم داره میشکنه

مسیح پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:23 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

مرسی ... تو وبلاگت همین طور

خوب کنجکاوی و تجسس تو افکار و ایده های دیگرانم یکی از کارای مهم ما ایرونیاس که بخش قابل توجهی از زندگیمونو تشکیل می ده !!!

پس خوندن این متنای طولانی رو هم می شه جزو کار و زندگی حساب کرد

بستگی داره هرکدوممون چه هدفی از این کنجکاویا داشته باشیم ...

سربلند بمونی و ایرونی



مسیح پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 08:37 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

بازم سلام

امیدوارم سردرد خواهر کوچولوم خوب شده باشه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد