همین الان یه آهنگ ملایم ناز کشفیدم،.....برنامه ها قر قاطی شده.صبح ها شیطونی میکنم و درس نمیخونم.شبا هم از یازده تا حدودای سه درس خوندنم میگیره.....امروز تلویزیون مصطفی مستور رو نشون میداد.از همچین مرد سیبیلویی بعید بود نویسنده ی اون کتابه باشه.من که کلی محو لحظات رمانتیک قصه شده بودم.هر چند پایان غیر قابل باوری رو داشت.خلاصه به این آقاهه همه چی میومد، الا نویسندگی.........میدونی همیشه از "عدم درک متقابلش"تعجب میکردم.هیچ وقت حوصله نداشتم خودمو توضیح بدم.میدونی،موجود خیلی کلی ای هستش.جزئیات هیچ وقت براش مفهومی نداشته،یا من اینطور برداشت کردم.به نظرم اصلا موجود عمیقی نیست،و همین باعث میشه اینقدر راحت زندگی کنه.باید عالی باشه،نه؟.....گفتم حالم خیلی خوبه؟؟؟.دیگه نمیترسم.گوش به حرف هیشکی نمیکنم و سرسختانه مقاومت میکنم.خوشبختانه برگ برنده دسته منه.فقط یه کم تسلط و پافشاری میخواد.از حالا باید شروع کنم به مخالفت،تا آخراش بقیه یهو شکه نشن و پیش زمینه داشته باشن.اینطوری زمینه برای به کرسی نشستن حرفم فراهم میشه و کسی مخالفت آنی و جدی ای نمیکنه.....خدایا این آهنگه چقدر نازه......این ریاضی مهندسی هم عجب درس توپیه!!خیلی خوشمان آمده ازش.....هیچ تغییری نکرده.حتی یه ذره هم محتاط تر نشده.به نظرت چرا اینقدر رکه؟شاید باید بهش حق بدم که حوصله اش سر رفته باشه.از بس که "مرتیکه ی پیازی" هستم.من اگه بجای اون بودم حتما تا حالا حوصله ام سر رفته بود و رفته بودم پی کارم.پس چرا اینقدر صبوره؟؟؟دور و برش هم قاعدتاً خیلی شلوغ پلوغه.لااقل اعتراض رو که میتونه بکنه!!!!....میخوام برم درس بخونم،خدا میدونه کی این مطلبم پابلیش بشه!!!!!!!!
منم وقتی دیدمش تعجب کردم ... کاش عادت میکردیم از روی قیافه قضاوت نکنیم ...
میگم اخرش چی شد؟؟!!
مگه به قیافه است!
مستور نویسنده ی مورد علاقه ی منه...اما کاش ندیده بودمش از این به بعد وقتی توی لطافت کتابهاش غرق می شم سبیلهاش میاد جلوی چشمم اما باران راست می گه:نباید از روی قیافه قضاوت کرد.
خوشحالم که با ریاضی مهندسی کنار اومدی.خوشحالم که یه کشف بزرگ کردی.(آهنگه رو می گم)
همیشه شاد باشی فیروزه ی عزیزم.
سلام دخملو من مرتضی هستم باز عوض کردم ادرسم لول.
راستی جی میل می خوای؟!؟