دارم به یه آهنگ قدیمی گوش میدم.آروم و ملایم.....درسای سه تارم به جاهای بامزه ای کشیده شده.کلی خوشم اومده ازش.....به زور و جبر زیادی دارم با این دختر خاله بد قلقم کنار میام.خدا کنه به این زودیها حوصله ام از دستش سر نره.تا اینجاش رو که خوب کوتاه اومدم.....
من اصولا آدم سست و شکننده ای هستم که با روی دادن کوچکترین مساله ای،خیلی زود حوصله ام سر میره و اونو به حال خودش رها میکنم.اما نمیدونم چرا توی این چند برخوردی که با چند تا استاد(به خاطر پروژه)داشتم.اونا به نظرشون اومده که من آدم سرسختی هستم که یه عالمه پشتکار داره.نمیدونم چرا؟شاید دلیلش این باشه که این جور مواقع خیلی زیاد جدی میشم.و همین باعث میشه اونا برداشت اشتباه داشته باشن.در هر صورت مهم نیست.....
دنبال یه خلخال با نگین های کوچیک آبی و آویزای کوتاه نقره ای میگردم.(کدوم دیوونه ی نادونی رو دیدید که این جور چیزای سبکی رو توی بلاگش بنویسه؟!!!!)
این همه انکار به خاطر چیه؟نمیدونم......شاید نبایستی اینقدر رک ازش میپرسیدم.مطمئنم که بهش بر نخورده.شاید فقط کمی توی ذوقش خورده،به خاطر این همه صراحت و جسارت......
نمیتونم توضیحش بدم،مدتهاست زیر تلی از خاک پنهونش کردم.شاید به زودی خاکها رو کنار زدم.....
ببینم متولد فروردین نیستی؟
این سه تار ساز عجیبیه.آدم زود عاشقش میشه.
اون خلخال رو هم که خواسته بودی تموم کردیم!!!!
شاد باشی.