این متن رو چند روز پیشا نوشتم ولی نرسیدم پابلیش کنم،دلم نیومد دیلیتش کنم:

سیاه و سفید،اینگونه میبایستی از آب در بیاید.از مداد سیاه طراحی خوشم می آید.....اما از سیاه مشق نه.یک جوری دلم میگیرد......ها ها،نگرانم میشود.با هر کس که بخواهی شرط میبندم،اما گنده دماغ تر از آن است که به روی خودش بیاورد.این را هم شرط میبندم،با هر کس که بخواهی!!.آدمها خیلی شبیه هم هستند.احساساتی و گنده دماغ.درست مثل خودم.......کی باورش میشد که اینجا سر و کله اش پیدا شود.....ساعت هفت است،اینها را تا زمانیکه کیک پخته شود تایپ میکنم.....

میدانی،با این رفتارش کلی ناامیدم کرده،باید به روی خودش نمی آورد،نه اینکه عکس العملِ به این احمقانه ای از خود بروز دهد،به خیال خودش دارد تنبیه ام میکند،نمیداند من هم مقابله به مثل میکنم و او را تحریم.به هر حال هر اتفاقی که بیفتد برای من اهمیتی نخواهد داشت،و چه حیف!!خودم به شخصه ترجیح میدادم که این موضوع برایم مهم باشد،اما نیست.زورکی که نمیشود!!تو بگو،میشود؟......دوش آب سرد و یک شامپوی خوشرنگ،میدانی رنگ سبزش عجیب بود،از آن رنگهای خام که در دنیای طبیعی پیدایش نمیکنی،از همان ها که زیادیش توی ذوق میزند......من اصلا خوشم نمیاد که این موجود اینقدر رفتارش با من،صد و هشتاد درجه فرق دارد تا رفتارش با دیگران.آن هم آدمی که تمام عمرش نیاز به مترجم داشته است.....مامانی دارد برای ندا تعیین رشته میکند،ندا انگیزه ای برای پر کردن فرم انتخاب رشته را ندارد.میدانی،خودم هم چهار سال پیش برای اولین بار وآخرین بار(البته تا حالا)،طعم واقعی و گزنده ی شکست را چشیدم.از قدیم هم گفته اند:گیرم پدر تو بود فاضل،از فضل پدر تو را چه حاصل......خب دیگر،من حوصله ام سر رفت،میخواهم بروم......
*****************************************
اینم امروز صبح ساعت 2 نوشتم:

میدونی به چی داشتم فکر میکردم؟به اینکه آدما بدون وجود هم زنده میمونن.میتونی امتحان کنی!.....میدونی آدما عوض میشن و لجباز.حتما تجربه کردی.........میدونی خودم هم از رفتارهایی که از خودم بروز میدم تعجب میکنم.فکرش رو بکن،من،منا!!! آدمی مثل من،مدتی باشه که داشته باشه یکی رو نقره داغ کنه.وحشتناک نیست؟؟حالا فکرش رو بکن که من چندان برای آدمایی که برام مهم نیستن انرژی مصرف نمیکنم(حتی اگه اون عمل نقره داغ کردن باشه).اما این یکی با اینکه موجود مهمی نیست،ولی به شدت مشتاقم عکس العملش رو ببینم.میدونی،تا حالاش که بد نبوده.موجود صبوریه و کله شق.من که خودم کلی از سنجشی که دارم انجام میدم ذوق مرگم..........

بامزه نیست،عده کثیری از آدمایی که میشناسم،با شدت هر چه تمام تر دارن با پروژه هاشون سر و کله میزنن.از جمله خودم.اگه بدونی که چه لذت و ذوق مرگی ای،حین انجام پروژه ام نصیبم میشه.جدی میگما.حالا فکر نکنی خیلی داریم شق القمر میکنیم یا پروژهه داره تند تند انجام میشه.عمراً.ولی خب همین جوریه که گفتم.خلاصه داره خیلی بهم خوش میگذره..........

آخ آخ،من جدا با نت حفظ کردن مشکل دارم.اصلا من با هر چیز حفظی به شدت مشکل دارم،اونم از نوع اساسیش.........

راستی تا حالا توجه کردی بعضی آدما چقدر مهربونن!چقدر نازن،چقدر به آدم اهمیت میدن!چقدر نگرانتن!هر چقدر هم آدم مثل یخ بمونه با این حال بعضی وقتا حس میکنه میخواد طرف رو بغل کنه و یه ماچ محکم از لپاش برداره.(حالا شما هم لازم نیست خیلی دقیق بشین و کنجکاوی به خرج بدین)........

نظرات 3 + ارسال نظر
بهنام جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.saher.blogsky.com

سلام / با تبادل لینکموافقی ؟ / لینکت تو وبلاگم قرار گرفت / ممنون میشم اگه تو هم لینک منو بذاری ممنون میشم / مرسی / بای

باران یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:39 ق.ظ http://shamlo.blogsky.com

با حفظ شئونات پریدم ماچشون کردم ...

دیوانه دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:56 ب.ظ http://divane.blogsky.com

منظورت منم از اون ادمهای مهربون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد