بابا از شب زنده داری های من کلی شاکیه!برای اینکه من زیاد روی صندلیم وول میخورم،زیاد پا میشم آب میخورم،زیاد توی اتاقم میپلکم،زیاد کتابم رو ورق میزنم،زیاد در اتاقم رو باز و بسته میکنم و زیاد روح پر تحرکی هستم........
یه کم نگرانم،اممممم.....فعلاً همین.
الان یه فیلم دیدم،یه فیلمِِِ......،نمیدونم(صفتش رو نمیدونم،فکر کنم "خالص" مناسب باشه).قبل از خواب بهش فکر میکنم.
سخت افتادم دنبال پیدا کردن کار،بهم انگیزه میده.خسته شدم از این حس "بیهودگیِ چسبناک"،(برای این یکی هم،فقط همین یه صفت به نظرم درست اومد،تا حالا به معنی واقعی کلمات فکر کردی،عمیقاً میگما،خیلی عمیق.)
دلم شعر میخواد،کاش سهراب زنده بود.کاشکی میتونستم بوی این یاس سپید رو توی بلاگم بذارم.....
شب بخیر.
سلام خسته نباشی
منم درد شما رو دارم ولی زیاد رو صندلیم وول نمیخورم با این کارای که شما میکنین هرکی دیگه جای پدر شما بود کامپیوترت رو مینداخت بیرون تازه یه کمی تنبیه بدنی هم روانه شما میکرد قدر پدر بدان..
کار ..وای کار چیز خوبیه امیدوارم یه کاره درست و حسابیگیرت بیاد ..
اینم سهراب:
شب ایستاده است.
خیره نگاه او
بر چارچوب پنجرة من.
سر تا به پای پرسش، اما
اندیشناک مانده و خاموش:
شاید
از هیچ سو جواب نیاید.
موفق باشی
یا حق
بیهودگی چسبناک
:)
داشتم ولی تا حالا اسمش را نمیدانستم
:(
یکی از اون بیهودهگیهای چسبناک هم به من گیر داده!!
از ایمیلات ممنون. جواباش رو دادم. منتظر پاسخ هستم.
آخ که من عاشق شب زنده داریم ولی پلکام تریپ سنگینی میاد.
یه عدده. گنگند ... عمیقن گنگ ... (تنوین رو پیدا نکردم)
یه عدد دیگه. پس افتادی دنبال نیازمندیهای همشهری، ها؟!
... . یه آرزوی دیگه بکن تا نصفه شبی اشکم در نیومده ...
وبلاگ باحالی داری
با تبادل لینک چه طوری
www.fbi.blogsky.com