- شغل دوم!نظرت چیه؟

- والا ما رفته بودیم مشهد،ولی نمیدونم چرا بیشتر مردم عربی حرف میزدن!!!

- نوشتن حس خوبیه،جدی میگم.هر چند دارم از دستش میدم.صداقت داره ولی اصلا شفاف نیست،و این باعث میشه...

- میدونم نباید انتظار داشته باشم کمی - فقط کمی- حس مسئولیت به خرج بده.میدونم نباید دلگیر باشم،ولی هستم.مطمئنم که خیلی راحت برخورد میکنه ولی لعنتی نمیدونه چه ذهنیت سیاهی رو برای من نسبت به زندگی می سازه.کی رو میتونین پیدا کنین که درک کنه؟!! یا اصولا کسی هم پیدا میشه که سعی کنه چیزی رو درک کنه؟!!!

- فقط کافیه یه سر نخ کوچیک و حتی اشتباه بده.تمام اسرار فاش شده.اما شاعرا اینا رو نمیفهمن.

- برای چشمام نگرانم...

نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:49 ب.ظ http://massoudart.blogfa.com

سلام زیبا و ظریف می نویسی موفق باشی به منم سر بزنیها!بای

مسیح شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:54 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

زیارت قبول

چه خوب

احتمالا اونجا یه مسیح عادی ندیدی که عربی حرف نزنه ؟؟!!

سربلند باشی

مریم چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:59 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

عربها توی مشهد فقط به یه درد می خورن...جلوشون که وایسی اونقدر هولت میدن که خود به خود دستت می رسه به ضریح!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد