خب خیلی خسته ام.تمام عید به مهمونی بازی گذشت.البته با این تفاوت که کارگردان فقط نقش میزبان رو به ما داده بود.کل تعطیلات عید رو حدودا هشت ساعت درس خوندم(واقعا چه شاهکاری!!)نیم ساعت تمرین سه تار(البته که من در آینده ذوالفنون ثانی میشم!!) و روزی سه دقیقه نق و نوق و غرغر(با کمال تاسف بیشتر از این زمان امکانش نبود) و خوندن چهار تا کتاب و خرید یه گردنبند و دستبد فانتزی و خوردن دویست و پنچاه گرم بادوم کوهی و بادوم زمینی و بادوم،پست یه متن کوتاه واسه وبلاگ،و البته تعجب تقریبا فراوان از تبریک سال نو یکی اونم بعد از مدتها غیبت دو طرفه،گرفتن بیش از دویست عکس از در و دیوار و سفره هفت سین و شکوفه ها و یه آدم کوچولوی جذاب، و گفتن جمله های عشقولانه به یه ماهی نقره ای یک سانتیمتری...و البته یه عالمه کارای دیگه که الان دیگه حس نوشتنش نیست. 
نظرات 2 + ارسال نظر
behshad ( booter ( o یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam firozeh khanom wblag jalebi darid vali chera shoma Link dostan nadarid ? be man ham sar bezanid khosh hal shodam
bye

مریم یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:13 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

۱-قبول نیست...ذوالفنون ثانی منم!
۲-یعنی جدی نشستی گرم آجیلهاتو حساب کردی؟
۳-من تا می رم نزدیک ماهی ها در می رن طفلکا!
۴-وضعت از من بهتر بوده که از صبح رفتم مدرسه هر روز تا ساعت ۶!(خیر سرم کنکوریم مثلا!!)
۵-همینجوری بازم عیدت مبارک!
۶-سخت نگیر کلا!
۷-اهم..اهم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد