دلم می خواست یکی می بود که دست روی شونه ام میذاشت و می گفت:اتفاقی که نیفتاده.و بعد آرامش بود که میومد و تنیده میشد به روحم.

احمقانه است،اما هست.اون «یکی» رو نمی گم،اون خلاء رو می گم.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ق.ظ http://maryami.com

اتفاقی که نیفتاده!
بدون حرکت دست روی شانه!

تو اگه اون دور دست ها هم باشی،آدمو می خندونی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد