برای دوست دچار آلزایمرم

میدونی،من اون موقع ها خواب میدیدم.وقتی بچه بودم.خوابای رنگی،خوابهای پر گل و بلبل و پروانه.خوابهای لذت بخش طولانی که تا خود صبح تموم نمی شدن.اما بچگی زود تموم شد،خواب هاش هم.بعدش دیگه خواب ندیدم،اصلا اصلا.چرا،گاهی اوقات خواب میدیدم اما صبح که بیدار میشدم هیچی یادم نمیومد که چی دیدم.بعضی وقتا شک داشتم که اصلا خواب دیدم یا نه.چندین سال طول کشید تا دوباره خواب دیدم.داشتم می دویدم،تند تند.در واقع داشتم فرار میکردم.از یکی که هیچ وقت چهره اش رو ندیدم.اما آروم دنبالم قدم برمیداشت.بعد یهو می بینم یه عالمه پنجره جلومه.پنجره های حصار دار،با شیشه های محکمی که با ضربات مشت من نمی شکنن.و من که سعی میکنم جیغ بکشم اما صدام در نمیاد.و این خواب شد کابوس شبانه ام که گه گاه هوس میکنه بیاد سراغم....یادم نمیاد چی شد یا چه اتفاقی افتاد،اما یادمه.یادمه گفتی یه خواب خوب دیدی.یه رویای شیرین....کاش آلزایمرت به اندازه ی تعریف یه خواب شیرین،خوب میشد...

 

نظرات 7 + ارسال نظر
iceb0y سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ق.ظ http://iceb0y.blogspot.com

منم این لینکو تقدیم می‌کنم به دوست آلزایمری‌ات (که لابد یک پیرمرد ۷۰ ساله است چون آلزایمر مریصیه سن بالاست) تا بخونه شاید حالش خوب بشه: http://www.iranmania.com/nutrition/nutrition/patients/alzheimer.asp

اینکه حدس بزنی هفتاد سالشه،خب طبیعیه.اما اینکه پیرمرده و نه پیرزن،احتمالا برمی گرده به حس ششمت!!
به هر حال اون حداکثر بیست سالشه!به هر حال ممنون.
به دوست آلزایمریم:
هر چند تو خودخواسته الزایمر گرفتی،اما روش درمانی ای که دوست عزیزمون داده،فکر کنم برای تو مناسبتر باشه تا بقیه!(لازمه فقط خط اولشو بخونی،بقیه اش بدردت نمی خوره!).امیدوارم آلزایمرت خوب بشه!

نقره ای چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ

این یه بازیه؟؟؟؟ دوست دارم!! من یه عالمه خواب دارم!!!! دعوت کن اما!! تهرانیا رو که می شناسی!!! سوسولن!! تو کافی شاپ همدیگرو ملاقات می کنن ... دعوتمون کن .... همه رو ... تهرانی ها و غیره رو!!! تا یه عالمه خواب خوب بخونی!!!!

تازه بخونم!!!!
به دوست آلزایمریم:
ببین رقیب پیدا شدا!!! آلزایمرت خوب نشه،یه عالمه خواب خوب هست که بجاش می تونم تو کافی شاپ بخونم!!

BorN SicK چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ

خواب شیرین من به کار تو نمیاد... شاید اصلا یادم نمیاد...
شاید خیلی طول میکشه تا ویتامینها تاثیر خودشونو بذارن...
----
مسایل رو با هم قاطی نکن... کافی شاپ تنها شبه ارتبطی که اینجا می تونه داشته باشه با سوسول بودن بچه تهرونه... و پس از اون هم شبه ارتباط دیگه ای که سوسول ها نیاز دارن دعوت بشن... (!!!)
و بازی!... چیزی که مطرحه احتمالا پیشنهاد ارائه ی اپیزودی در امتداد انواع قسمتهای دیگر این بازی تکثیر شوندست که در سایبر اسپیس انجام میشه و گفته میشه اولین بار در بین بلاد کفر نشینان سایبر اسپیس دیده شده.
تو کابوستو نوشتی ولی میتونی با دعوت همسایه ها به بازیه (( خواب شیرینتو برام بنویس!!)) کلی خواب شیرین بخونی!
ما هم که بخیل نیستیم... نه برای کافی شاپ رفتن... نه خواب شیرین خوندن...
پس
منو با حافظه ی ضعیفم معاف بدار!
ممنون
بابات تیتر هم...
ممنون... دوست...

واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم!!!!(با دهن کجی بخونش لطفا)

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:51 ق.ظ

من فقط توضیح دادم!
دهن کجی چرا؟

نقره ای پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:40 ق.ظ

آره ... منم تحت تاثیر قرار گرفتم!!! اما این دوست آلزایمریت راست و درست می گه .... منظورم از بازی از همون بازی دعوت کردنیاست!!!! کافی شاپ هم اشاره به ما سبق!!!!

فقط آدمی به ووروجکی تو می تونست بحث به این مهمی رو تبدیل به یه بازی یا شوخی بکنه!!پوففففففففففف

مهرناز یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://mehrnaz-navai.blogfa.com

سلام

زیبا و خواندنی

غزل یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:59 ب.ظ

ببخشید منکه نه اولش رو فهمیدم نه آخرش نه بازیش رو ! کافی شاپ اینجا چیکاره بود ؟
اما
منم خیلی وقته که خواب شیرین ندیدم ،‌انقدر که دیگه یادم رفته که خواب شیرین دقیقا یعنی چه ؟! یعنی که تو خواب شیرینی بخوری ؟ یا اینک شاید خواب شیرینی ببینی ! بیشترین خوابهایی که می بینم و یادم می مونه اونهایی که از بالای یه بلندی پرت می شم و تلپ می خورم کف تختم ! و از خواب می پرم ! می گن اگه یکی تو این حالت که خواب پرت شدن از یه جایی رو می بینه ،‌از خواب نپره ، تو خواب می میره !‌می ترسم انقدر که من این خواب رو دیدم بلاخره یه روزی دیگه باسم عادی بشه و وقتی از یه جای می یوفتم از خواب نپرم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد