کاریش نمیشه کرد!وقتی چاره ای نداری جز صبر کردن و تحمل کردن،هیچ کاریش نمی تونی بکنی،غیر از صبر کردن و تحمل کردن!

پیوست:نه.الان ابدا عصبی و ناراحت و اینا نیستم.فقط دارم تحمل میکنم.اونم وقتی چاره ای نداری جز همین کار،برات خیلی سخت نمیشه...به همین سادگی!

نظرات 16 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

برای نقره ای که الان میاد گیر میده که چه حسی داشتی وقتی این کامنت رو دیدی و اینا:
این یعنی احترام به نظر خواننده.یعنی اینکه پست من برای خواننده هیچ حرفی برای گفتن نداشته و خواننده هم هیچ حرفی برای گفتن به من نداشته. و من به این نظر احترام می ذارم.
فهمیدی؟حالا کمتر گیر بده!!!

الف.ک یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:51 ب.ظ

اگه از دستم عصبانی نمیشی می‌خوام بگم یه چیزی رو بخونی .. شاید خیلی برات جالب نباشه اما به نظرم خوندنش بد نیست ... (می دونم ربطی به حرفات نداره ٬ شاید ... بی‌خیال ...)

اینجا رو : http://www.hamshahri.net/News/?id=3094

عصبانی چرا؟اتفاقا خیلی جالب بود ولی چون طولانی بود تا وسطاش بیشتر نخوندم.
ممنون

غزل دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:56 ق.ظ http://imagicgirl.blogsky.com/

کاملا می فهمم صبر کردن و تحمل کردن یعنی چی ! اما می دونم تحمل کردن اصلا چیز خوبی نیست ! عین یه غده سرطانی می مونه که هر چی بیشتر طولش بدی که درش بیاری ، گنده تر می شه و آخرش می ترکه ! بوم !

غزل اون «بوم»اش،خیلی حس بدی رو به آدم منتقل می کرد!

نقره ای دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:07 ب.ظ

چه حسی داشتی وقتی اون پاسخ رو نوشتی؟؟؟؟




****
طبق یه قانون بارابادوسی ... همیشه چیزی واسه گیر دادن وجود داره ... نه؟؟

بله.همین طوره!مخصوصا اگه گیر دهنده ، تو باشی!!!

ندا دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ http://mardakharan.persianblog.ir

shaid manie dige sabar kardan hamon ajez shodane khob vaghti adam mimone leng dar hava hichi kariam nemitone bokone besh migan sabar kon yani ke hamin ke hast bayad ghabol kard

دقیقا!

مریم دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:10 ب.ظ http://maryami.com

عزیزم اینقدر راه نرو سرم گیج رفت!خوب یک جا بشین و صبر کن!

بهرام کیمیاگر سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:01 ب.ظ

نمیای عروسی؟؟؟؟؟؟؟
یادت باشه زدی زیر قولت!!!!!!!!
بیا تورو خدا

متاسفم واقعا!

نقره ای سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ

چه حسی داری وقتی به همه ی کامنتهات جواب میدی؟؟؟ (گیر!)

حس ایجاد موقعیت برای گیر دادن دیگران(مشخصه دیگه که این دیگران کیه دیگه!)

الف.ک چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

آقا فضولی‌ام گل کرده! این نقره‌ای کیه که انقدر گیر میده؟!!

(به نقره‌ای : چه حسی داری وقتی این کامنت رو می‌خونی؟!!)

به نقره ای:
ها ها...
عزیزم چه ایرادی داره؟خب حستو بگو؟:دی

نقره ای چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ب.ظ

خودت سر شوخی رو باز کردی:
حس آدمی که یه مارمولک رفته تو کفشش!! حالا تو چه حسی داری که این جواب رو می خونی؟؟!!!

ووهومن جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ب.ظ http://vohoman.blogfa.com/

صبر می کنیم ... خدا کنه صبر کردن ها به نتیجه برسه

مریم سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ق.ظ http://maryami.com

حوصلم سر رفت هنوز داری صبر میکنی؟

نقره ای شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ق.ظ

تهرانی مگه نه؟؟ باد خبر آورده برام!!

سیاوش دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ق.ظ http://www.manodeltangiham.blogfa.com

منم
بی پاسخ اومدم

icb0y سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ http://iceb0y.wordpress.com/

برای اینکه از این حالت تحمل و صبر بیای بیرون و آب و هوایی عوض کنی، (جمله‌ی بعدی با صدای بلند خوانده شود) "شما به یک بازی دعوت شده‌اید!"

با صدای بلند خوندمش اما فعلا بلاشه برای سر فرصت!

نقره ای پنج‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ق.ظ

کاریش نمی شه کرد جز صبر کردن و انتظار کشیدن ... اما بدون ... من که همیشه مریض نیستم که!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد