***فعلا که گیج و ویج و سردرگم!نمی دونم قراره بمونم یا برگردم!خرت و پرتی با خودم ببرم یا نبرم!اصلا اونجا بند میشم یا نمیشم.گند میزنم یا نمی زنم.تو این رفت و اومدا گم و گور میشم یا نمی شم!می تونم روی پای خودم وایسم یا نه!کم میارم یا نه!خل میشم یا نه!همه خانواده هم که بیشتر من، تو استرس!مامان بزرگه که دیونه ام کرده،هی میپرسه:کجا میری؟چه جوری میری؟با کی میری؟چی می خوری؟چی می پوشی؟صبح کی بیدارت میکنه نماز بخونی؟!!بعدش کی برمیگردی؟چجوری برمیگردی؟با کی برمیگردی؟با چی برمیگردی؟،با یه عالمه نصیحت دیگه!
***اوهههههههه،یه عالمه کار دارم که بجاش نشستم تو خونه و هیچ کاری نمی کنم!خداییش نمی دونم اگه قرار بشه که مستقر بشم با خودم چی چی باید ببرم!!
***خداییش خیلی لوسم.نرفته،جا زدم و می خوام برگردم!!!!خداییش شمام خیلی لوسین اگه بهم بخندین!خنده نداره که!!
***راستشو بخوای منم قبلا به خاطر محدودیت هایی که داشتم خیلی افسوس می خودم که چرا از اجناس مذکر نیستم اما منم مدتی هست که دقیقا به این نتیجه رسیدم!
***خداییش چند نفرتون میدونستین که این قالب جدید رو من طراحی نکردمو مال خود بلاگ اسکایه؟
کتاب قصه هات رو بردار
لب تاب میخواهی
شمع و عود و قاب عکس
اهنگها و فیلمهای مورد علاقه ات
به خوراکی فکر نکن جون خانواده های ما به اندازه کافی خودشون فکر میکنند به این چیزها.انرزی حروم نکن تو.
خوشحالم که تو هم داری غربتی میشی من هم نمیدونم میتونی تو شهر شهید پرور دووم بیاری یا نه:))
به جون خودم از پس هر کی بر بیام،از پس تو برنمیام!حالا هم یه چیزی بگم که دیگه نیای دل منو بسوزونی:امشب دارم میرم تولد شیما!فعلا تو خوش بگذرون تو غربت:))
جواب *** :
اهه!
چی فکر کردی؟!
تازه اسمشم قالب بهار ِ!
تازشم٬ می‌خواستم بگم از قالب ترنج خوشت نیومد؟!
خوب من بگم:
اول اینکه چقدر تند تند شد یهو این پستات
دوم اینکه بند می شی گند نمی زنی ، جا هم نمی زنی ، یکهفته اول احتمالا اعصابت خورده ، شبها گریه می کنی ، بعدش اتفاقات تازه یادت می بره که جریان چی بوده !
سوم اینکه مامان و بابا ها چه از نوع بزرگش چه از نوع معمولیش برای این ساخته شدن که نگران 120 هزارتا چیز باشن و فکر کنن که تو و همه بچه هاشون نمی تونن هیچ کاری رو بدون اونها انجام بدن! بهترین راه حل هم اینه که با این قانون هیچ مبارزه ای نکنی و بزاری همینجور نگران باشن اما به نگرانی اونها توجه نکنی !
اوهی بعدشم اونجا که می ری نزدیک مائه دیگه می یای همش اینجا با هم میریم اینور اونور بستنی ترش می خوریم ;)
بعدشم خداییش خیلی هم لوس نیستی من شب اول می خواستم برگردم اما دوسال اونجا موندم
راستیی دوسال عین برق می گذره تا بفهمی چی شد چی نشد شدی خانم فوق مهندس ;)
غزززززززززل!آخه برای چی اینقده خوبی ا!!
نقره ای بیخود میگفت که تو یه گونی آرامشی،تو یه گونی گنده روحیه ای!که هی انرژی مثبت منتقل میکنی!
ا ِ ! الان دیدم همه‌شون سه تا ستاره دارن!!!
کامنت قبلی من جواب آخرین سه ستاره بود!!
سلام
حالا کجا می خواهی بروی؟
نگفتی؟
جنس مذکر و مونث سر و ته یک کرباسند
یکی چاه است
دیگری چاله
آن بازی که دنبال بازیکنش می گردی چیست
اگر خوب باشد
مشتری می شویم
آرههه مریم راست می گه من یادم نبود ها ! لب تاپ می خوای ! از نون شبت هم واجب تره الان این ! ;) پاشو بیا تهران بریم لب تاپ بخریم ، نقره ای تبحر داره تو اینکار !
من کجام شکل گونیه ؟ شما دوتام خوشتون اومده :))
الان خب خستم جانم حوصله نوشتن خاطرات ندارم خب ;) الان کیف می ده هی وبلاگ تورو بخونم که می خوای بری علم آموزی کنی ! کی میای شیرینی مارو بدی ! ایندفعه بیای تهران همه این بلاگ اسکایی که می شناسم رو جمع می کنم ازت شیرینی بگیریم :)
آخه نقره ای تو چی تبحر داره که این دومیش باشه!والا!
بعدشم به من چه!نقره ای گفت گونی ارامشی.من که از جیبم در نیاوردم این لغت گونی رو که!
فیروزه جان !می گم تو چقدر تو وبلاگت از من تعریف می کنی :)) بابا من خجالت زده شدم ! شرمنده شدم ! :)
این درگوشی خودت مثلا : می گم اگه خواستم شوهر کنم و بعد خواستن برن تحقیقات آدرس وبلاگ تورو حتما می دم بهشون می گم بیاین اینجا بخونین همونیه که فیروزه می گه من همونم :))
آدم گونی آرامش باشه ... غرغروی گیر بده نباشه!!!
اما ... در مورد دانشگاه غزل راست می گه ... تا بیای بفهمی چی به چیه ... تمومه!!