برای خاطر برفی که هیچگاه آب نمی شود

من اینجایم

من اینجایم

من اینجا زیر بارانم.

فرو ریزد غم سوزان خاکستر

به دستانم.

و پنهان می کنم احساس تردم را

میان آب و خاکستر

و سازم

تندیس دردم را

فرو ریزم به پایش آب چشمانم...

و خواهم رفت

و خواهم کرد رها

تندیس حس آتشینم را

و خواهم ساخت

تندیسی سرد و سخت

ز آه و سنگ و خاک سرد.

و محو و نیست خواهم شد

میان آن مه سنگین

که آوازی حزین خواند بر آن

ابری تر و غمگین.

بجا خواهد ماند

اما تا ابد

تندیس سرد و سخت و غمناکم

که روزی ساختم آن را

ز آه و سنگ و خاک سرد!

          

نظرات 12 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ http://hrkh.blogsky.com

آدم هایی را دیده ای که می آیند و می روند؛هر صبح ظاهر می شوند و هر غروب می گذرند . ایشان می آیند بی کمترین حضور و می روند فارغ از اثر ؛ همیشه نیستند در عین حضور . اینان سایه ی حضورشان همواره بی رنگ است ؛ بودنشان نبود است و وجودشان حضور عدم . اما ندیده ای که نیم حضور برخی طوفان بودن است و سایه شان نیز عدم را رنگ وجود می زند ؟

مگر تو ـ شما ـ این گونه نیستی ؟



مجتبی دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ب.ظ http://say.blogfa.com

سلام.
شعر خیلی قشنگی بود.
من هم یک وبلاگ راه انداختم اما زیاد ربطی به موضوع وبلاگ شما نداره با این حال خیلی خوشحال می شم اگه یه سری هم به ما بزنی.

حمید دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:12 ب.ظ http://karaj400.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی سروده اید
مطالب اخیر تان و پروفایلتان را مطالعه کردم
چیزی دستگیرم نشد جز اینکه شما هزار ماشاله جزو قدیمی های بلاگ اسکای هستید
و خوشحالم از آشناییم با بلاگ شما

همینه دیگه.ملت میان یه نگاه به آرشیو می کنن،بعد میان میگن که ماشالله از قدیمیا هستین،بعدشم میرن به سلامت.یه کلمه به ادم نمیگن که:به به عجب مطالب تحسین برانگیزای.عجب مطالب آموزنده ای.یا مثلا عجب مطالب رمانتیکی.چه شعر خوشگلی گفتی....خلاصه خییلی که لطف کنن میکنن میگن:وبلاگ زیبایی بود به من هم سر بزن!!!!!همینه دیگه.بعد میخوان آدم افسرده هم نشه!

غزل سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ب.ظ

و خواهم کرد رها
تندیس حس آتشینم را!

قشنگ بود و غمناک با یک عالمه حس رفتن!

غزل سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ب.ظ

و خواهم کرد رها
تندیس حس آتشینم را!

قشنگ بود و غمناک با یک عالمه حس رفتن!

نقره ای چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ

...

وای که من این روزا چقدر باید تحت تاثیر قرار بگیرم.نمونه اش همین کامنت.تحت تاثیر برانگیزه!!

نقره ای جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:02 ب.ظ

مهم « تو » نیستی ... « من » چیزی برای گفتن ندارم.

متشکرم که توی وبلاگ «من»، «تو» مهمی!!!!!!!

حمید شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ق.ظ http://karaj400.blogsky.com/

سلام
شعر زیبایی سروده اید
مطالب اخیر تان و پروفایلتان را مطالعه کردم
(به به عجب مطالب تحسین برانگیزای.عجب مطالب آموزنده ای.عجب مطالب رمانتیکی.چه شعر خوشگلی گفتی....
وبلاگ زیبایی بود به من هم سر بزن)
اگه میخوای افسرده نشی

اینم دومین کامنت تحسین برانگیز تحت تاثیر برانگیز!!

نقره ای شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ب.ظ

اشتباهت همینجاست ... اینجا کامنت دونیه ... واقعاً « تو » اینجا مهم نیستی!

خب مهم بودن «من» وقتی معلوم میشه که کامنتهای سه نقطه «تو» تایید نشه!!!
البته اینو گفتم که تو کل کل کم نیاورده باشم وگرنه شما که خودت صاحب خونه ای و اینا!!

مادر بچه ها شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/


سلام اجازه میدی الان فقط سلام کنم بعدا بیام و بخونم؟

من هم جزو قدیمی های بلاگ سکای بودم جز اینکه الان دیگه با اون آدرس نمی نویسم .

خودم عوض شدم آدرسمم عوض شده . خوشحال شدم که
دوباره پیدات کردم .

بعد از سلام خداحافظ
بر می گردم


...............

ببخشید مادر بچه ها،منم شما رو می شناسم؟

ققنوس شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ب.ظ

اگر نمی دانی ترکیب این شعرت با الکل توی خون و شب برفی کشندست حالا بدون...

غزل دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ق.ظ

آی فیروزه خب بسه دیگه سردم شد، به اندازه کافی اینجا سرد هست، بیا وبلاگ بنویس دیگه ! تو که خونتونی من که می دونم! بعدش همش به من می گی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد