واژگون شده جام

نه عاقلی به کمالم،نه جاهلی به تمامم

نه این،نه آن،نه جز اینم،در این میانه کدامم؟

هدایت از که بجویم،بصیرت از که بخواهم

که بوف کور تغافل نشسته بر سر بامم

تمام عمر دویدم،به مقصدی که نرسیدم

چه کارها که در آخر،بمانده نیمه تمامم

شروع های درخشان،بدون نقطه ی پایان

شبیه مطلع نابی،بدون حسن ختامم

شراب لطف تو باران،به کوه و دشت و بیابان

مرا چه حاصلی از آن؟که واژگون شده جامم!

 

 

«محمد رضا ترکی»

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:06 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

دکتر ترکی استادمونه.آخ آخ یادم افتاد فردا باهاش کلاس دارم درسام مونده :دی

الف.کاف دوشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ http://open-area.blogsky.com

فیـــــــــــــــــــــــــروزه..........!!!!!!!
بی‌نظیر بود!
نمی‌تونم بگم چقدر شبیه من بود!!!!!!!
ذوق مرگ شده‌م از اینکه یه نفر این همه خوب توصیف کرده...
خودش رو و من هم می‌تونم خودم رو توی حرفاش ببینم...
توی پست بعدی‌ام می‌ذارمش... اگه مخالفی خبر بده اگهنه که هیچی!

نه خوهش می کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد