بر خلاف همیشه،در حال حاضر،دقیق می دونم چه مرگمه.چرا تو فضام. و چرا سعی ندارم این حالتم رو بر خلاف همیشه،تو نطفه خفه کنم...

پیوست:مبهم نوشتمش اما نوشتمش تا همیشه ی همیشه ی همیشه این روزا رو یادم بمونه،چون خودم خواستمش...

پیوست:همیشه خیلی مواظب باش که چی می خوای،چون وقتی مثل پتک یهو اومد خورد تو سرت،می بینی اونجوری که فکر می کردی هم نبود!

پیوست:دوست داشتنی اما غمگین،خیلی غمگین،خیلی خیلی غمگین،درست مثل نوشته ی پایین اون نقاشیه که با دقت لای روزنامه پیچونده بودنش.مثل بوی خاک بارون خورده،مثل چشمای براق حسان وقتی داشت می مرد...

پیوست:مدت ها بود روی کاغذ ننوشته بودم،در واقع مدت ها بود چیزی ارزش نوشته شدن روی کاغذ رو پیدا نکرده بود...

نظرات 1 + ارسال نظر
پریا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 ق.ظ

از ثبت کردن خوشم میاد...برای به یاد موندن خیلی خیزا خیلی خوبه.....منم مدتهاس جز جزوه هیچی رو کاغذ ننوشتممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد