محو صداش شدم، تو اون هیاهوی دم ظهر، پشت بلندگو داره اذون میگه،آروم،نرم،کش دار.انگار که اصلا پشت بلندگوی یه مسجد بزرگ تو یه دانشگاه بزرگ نیست.انگار تو حمومه،انگار که داره آروم برای خودش می خونه.آروم،نرم،کش دار.انگار که هیچکی غیر خودش،صداشو نمی شنوه(هر چند اشتباه، انگار میکنه،یکی داره می شنوه این صدای آروم و نرم و کش دار رو).
پیوست: صداها خیلی ایجاد کشش می کنن برام.مخصوصا اگه نرم و آروم باشن.مخصوصا اگه کلمات شمرده شمره بیان بشن،انگار که دنیا قراره تا ابد ادامه داشته باشه...
پی نوشت: خیلی بدم میاد که دست یکی واسم رو بشه.ترجیح میدم ادما اون شکلی باشن که من تصورشو می کنم.دلم نمی خواد جنس آدمیزاد بودنشون واسم رو بشه...
سلام... بعد از این همه وقت!
خیلی وقته هیچ جا نمیرم... معلومه که حالم خوب نیست... دیدی که کات دادم!
اگه پستت در مورد صدا نبود شاید بازم هیچی نمیگفتم و میرفتم... اما صداست!
احتمالا صدای آدما رو از پشت تلفن خوب میشناسی .. نه؟
یعنی لازم نیست طرف خودش رو معرفی کنه... میشناسیش قبلش... حتی اگه دوست تو نباشه٬ مثلا دوست مامان یا همکار بابا باشه...
آره؟
نمیدوم جوابت آره هست یا نه... ولی من این طوریم...
صداها برام خیلی مهمن... بیشتر از قیافه...
صداها خوب به یادم میمونن...
با رادیو و ضبط اختترم تا تلویزیون...
به اینجور آدما میگن سمعی...
اونای دیگه بصریان یا لمسی یا نمیدونم... از همین چیزا.
همین دیگه...
با حرف زدن از صدا به حرفم آوردی!
موفق باشی دختر خوب.
آره، صداها رو خوب تشخیص میدم ولی سمعی نیستم.از صدا بدم میاد و فقط صداهای زیبا رو می تونم پذیرشش رو داشته باشم به شرط اینکه آروم و نرم باشن.و حتی از صدای خودم بدم میاد چون نرم نیست و مواقعی آروم نیست... و آیا گروهی به اسم حسی نداریم؟ من احتمالا جزء اون گروهم...
و خواهد آمد که کات ندهی و یا پسش بگیری....
وا! خودت که مث شصت تیر حرف می زنی په!
این "شصت تیر" یعنی چی مثلا؟!!!!هان؟
راستی، اون "په" یعنی چی اون وسط؟!!!
بنابراین شاید یکی از دلایل جذابیت خدا و کلاً ماوراءالطبیعه هم همین باشه که هیچوقت دستشون برای بشر رو نشده!
و ممنونم از لطفتون...