ماهی که ایمون نمیشه،نون نمیشه

آره،ماهیا نون نمیشن،آب نمیشن،واسه هیچکی تنبون نمیشن.اما ماهیا یه طناب نامرئی میندازن گردنت و می برنت آنجا که خاطرخواه اوست. 

 

پیوست: اما تو رها شو.از نون،از آب،از ماهی... 

            اگه تونستی...

نظرات 2 + ارسال نظر
پریا شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ب.ظ http://paaryaa.persianblog.ir/

دو نقطه لبخند

علی یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ق.ظ

فرض که رها شدیم. بعدترش کجا خواهیم رفت؟ طناب بعدی مال کیست؟ یک ماهی دیگر که گیریم نقش و نگار کمتری دارد و گر هم شده؟ حوض ما بی ماهی نیست. اما این ماهی قرمز را از همه شان بیشتر دوست داریم. ما همان خاطرخواهی او را می خواهیم و بس.

*. و مهم هم نیست که اگر عالم و آدم هم بگویند ما صلبیم!

و من هم گفتم اگه تونستی!!(چون آدم باید، تقریبا آدم نباشه تا بتونه!!)


راستیتش من خودم مدتی فقط لب حوض نشستم! لب حوض نشستن و ماهی خوش رنگ و نگار رو تماشا کردن،هیچ سودی نداره جز اینکه یواش یواش تحلیل می ری!تحلیل می ری،تحلیل می ری...
دو راه بیشتر نداره:یا از لب حوض پاشی و بری جاهل پا منار بشی!!! یا اینکه جرات داری؟بسمه الله!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد